آژنگ نیوز: پرویز قاضی سعید،ابرام آقا،کرایه کتاب ،یک قرونی وپنچرگیری حکایت من و کتابهای پلیسی نوشته این نویسنده است که چند روز پیش درگذشت.

در اوایل دهه پنجاه خورشیدی علاقه به مطالعه در نسل ما  با خواندن کتابهای پرویز قاضی سعید افزایش یافت.قبل ازآن در دوران تحصیل در دبستان و دوره راهنمایی خواندن و مطالعه به غیر از کتابهای درسی را با خرید و مطالعه کیهان بچه ها آغاز کردم.در آن زمان سخت ترین نوع مطالعه خواندن کتابهای درسی و رونویسی های طاقت فرسا از روی کتابهای درسی بود که مشق نوشتن نام داشت .

به همین جهت خواندن مجله کیهان بچه ها بخصوص داستانهای تصویری آن و به ویژه ماجراهای تارزان چنان جذاب بود که همه پولهای توجیبی روزانه را جمع میکردم که شنبه کیهان بچه ها و نیم کیلو تخمه آفتابگردان را بتوانم تهیه کنم. بهترین ساعات زتدگیم در این دوران خواندن این مجله از الف تا یای آن بود.

قاض1 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

با پیشرفت مطالعاتم کتابخواندن هم جزو برنامه قرار گرفت.کتابهای مختلفی را می خواندم .اما وقتی کتابهای پلیسی پرویز قاضی سعید را کشف کردم، خواندن مداوم آنها در دستور کار قرار گرفت.البته قاضی سعید نام مترجم را روی این کتابها میگذاشت.داستانهایش در موردی  پلیسی به نام مایک هامر بود که ماجراهای فوق العاده جذابی پشت سر می گذاشت.مایک هامر دو دستیار هم داشت که اسم یکی اشان که یادم مانده لاوسون بود . او سمبل قدرت و جنگندگی در کنار هوش سرشار مایک هامر بود.حتی بعدا هرکدام از این قهرمانان داستانشان در کتابی جداگانه نیز روایت میشد.

ویژگی مهم این کتاب آن بود که بچه های شیطان و پر چنب و جوشی مثل مرا در خانه نگه میداشت. دهه چهل و پنجاه از سکونت در آپارتمانهای چهل متری خبری نبود.اکثر خانه ها ویلایی و یک حیاط کوچک داشتند.بچه های این دوران در همان حیاط کوچک (به قول والدین)ورجه وورجه! میکردند.بازی های مختلف منجر به شکستن شیشه های خانه،شکستن گلدانها ،ریختن گچ دیوار  وخونین مالین شدن صورتها میشد.

والدین دوست داشتند لااقل در دقایقی بچه ها از تحرک بی حدشان دست بردارند.فرستادن بچه به داخل کوچه یک ترفند بود. اما این هم کار آمد نبود،صدای همسایه ها در می آمد.پس اگر بچه ای یک گوشه مینشست و مطالعه میکرد برای والدین و اهل محل غنیمتی بود.کتابهای قاضی سعید از این محاسن هم داشت!فایده دیگر کتابهای قاضی سعید رواج عادت به مطالعه بود که در سالهای بعدی موجب علاقه و رواج مطالعه کتابهای با محتوای اجتماعی،فرهنگی،اقتصادی و سیاسی شد.

البته قیمت کتاب در برابر قیمت مجله گران بود.مثلا کیهان پنج ریال.اما یک کتاب قاضی سعید پنج یا ده تومان بود.پس خواندن کتاب برای ما کم پولها چگونه امکان پذیر بود؟

در نزدیکی محل ما در خیابان مولوی نرسیده به ساعت تشکیلات(تنها مسجد برجای مانده از دوره قاجار که در مناره اش ساعت دارد)در میان مغازه های مبل سازی،دوچرخه سازی،ماست بندی،آبغوره فروشی ،سلمانی …یک  مغازه باریک زیر پله بود .در آن مغازه ابرام آقا (که هیچ وقت نام فامیلش را ندانستم)بساط کتاب فروشی داشت.مغازه ای تنگ و تاریک. جلوی مغازه مجله های تاریخ گذشته و کتابهای مختلف را چیده بود.کتابهای ر.اعتمادی ،کوروس بابایی و نیز کتابهای پلیسی .از ابتدا به کتابهای مدل رمان عشقی علاقه ای نداشتم.کتابهای پلیسی پرهیجان ،پرزدو خورد وپرماجرا بود.ابرام آقا به آشنایان و همسایگان(از آن جمله من)کتاب هم اجاره می داد.از جمله کتابهای قاضی سعید را روزی یک قران اجاره میداد.من مشتری دائمی بودم.کتاب را اجاره میکردم یک روزه و یا حداکثر دو روزه آن را تمام میکردم. 

یک هفته داستان در ذهنم بود و با آن خیالبافی میکردم.بعد هفته دیگر پول  توجیبی را که میگرفتم کتاب بعدی.خواندن آن کتابهای اجاره ای پر هیجان، یک نسل را کتابخوان کرد. احتمالا تعداد قابل توجهی از دکارت خوانها ،وینگشتاین خوانها ،پیگیران موضوع هرمنوتیک!و…از آن زمان کتاب خوان شدند.

ویژگی مهم قاضی سعید آن بود که بسیار پرکار بود و در فواصل کوتاه کتابی جدید را نشر میداد . همچنین او نبض جامعه را در دست داشت. مثلا وقتی تب بروس لی در دهه پنجاه جامعه را فرا گرفت .او یک کتاب به اسم”در جستحوی قاتل بروس لی “نوشت. چونکه فقط در ایران معتقد بودند،بروس لی را کشته اند!

قاضی سعید - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

بنابر این ما از تاب و توان خواندن نمی افتادیم.امکان اجاره کتاب!هم برای مابسیار خوش آیند،بود.نوشتن قاضی سعید در سال پنجاه و هشت متوقف شد.اما سرنوشت ابرام اقا چه شد؟در آغاز دهه  شصت دیگر امکان تهیه این کتابها نبود،نویسندگانش هم  که دیگر کتابی نمی نوشتند.یک روز دیدم کرکره مغازه کوچک ابرام آقا پایین است.کسی یادش نبود آیا خداحافظی کرده یاخیر؟حتی از مغازه همسایه اش خسرو دوچرخه ساز که در اوایل انقلاب تصادف کرد و مْرد پرسیدم از ابرام آقا خبری ندارید؟اوهم مختصر و مفید گفت نه!

یک سالی مغازه تعطیل بود تا اینکه دیدم کرکره بالاست.خوشحال شدم اما دو نفر غریبه بودند. یک هفته بعد مغازه راه افتاد.اما تبدیل به پنچر گیری شده بود!پمپ باد در جلوی مغازه خود نمایی میکرد.

در دهه شصت یک چهره دیگر کتابخوانی را رواج داد .ذبیح اله منصوری اما  دوره او هم بزودی تمام شد.البته امروزه هنوز کتابهای قاضی سعید از طریق اینترنتی قابل خواندن و یا حتی نسخه چاپی آن قابل تهیه است. اما دوران آن سپری شده است.با این حال همه می دانیم که واقعا جای یک سری کتاب  و یک تعداد نویسنده که عشق به مطالعه را در جوانان این نسل ایجاد کند ،خالی است.چون قاضی سعید و حتی ذبیح اله منصوری ثابت کرده اند که در رواج کتابخوانی ،نویسنده نقش مهمی دارد.

حسن محرابی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *