بیماری کچلی در واقع، یک بیماری پوستی رایج از دوران باستان است که در رسالههای دینی و پزشکی توصیف شده است.البته تحت عناوین بسیاری نشان داده شده و غالبا با بسیاری از بیماریهای نامرتبط اشتباه گرفته شده است، به همین جهت نامهای متعددی بر روی آن گذاشته شده است، اما مطالعه سیستماتیک تنها کمتر از دو قرن پیش آغاز شده است.
در ایران هم البته کچلی بیماری رایج کودکان ایرانی تا چند دهه گذشته بود؛ این یک یک بیماری قارچی و واگیر!بود که گاه یک خانواده را تا مدتها گرفتار خود میکرد.
دلایل متعددی برای بروز این بیماری وجود داشت.آب آلوده، سرچشمه کچلی و حمامهای سنتی به ویژه خزینهها راه ابتلا و انتقال بیماری به شمار میآمدند. کودکان بیشتر به این بیماری دچار میشدند. کمتر کودکی بود که به کچلی پنهان یا آشکار دچار نشود. دختران نیز از این بیماری برکنار نبودند اما به دلیل شیوه زیست پوشیده آنها، کمتر دیده میشد.
به دلیل عدم شناخت کافی از درمانهای سنتی برای کچلی به کار میرفت که «زِفت» رایجترین آنها بود؛ ضمادی که به سر بیمار میمالیدند و پس از خشکشدن، با فشار و تندی میکندند. این روشها که بسیار دردناک بود گاه شفا میداد گاه نیز بیدستاورد بود. لکههای رنگیِ برآمده از این بیماری گاه تا مرگ بیمار بر سر او میماند.
مرتضی احمدی در کتاب «من و زندگی» در نگارش خاطرههایش، از «کلینیک کچلزدایی پدرش یاد میکند که با همان روش سنتی «زِفت» کودکان را درمان میکرد.
امابا گسترش روشهای نوین درمانی در تاریخ معاصر ایران، بیمارستان و دیگر مرکزهای بهداشتی و تندرستی در پی روشهای تازه درمانی برای بیماری کچلی برآمدند.
با این حال روش درمان مدرن هم نتوانست کچلی را در کوتاهزمان برچیند. سالها زمان برد تا این بیماری با گسترش بیشتر دامنه بهداشت همگانی فرونشیند.
گروه تاریخ