“آژنگ نیوز”:مکتب خانه اولین سیستم آموزشی در ایران بود.اما همین مکتبخانه انواع و اقسام داشت.یک مدل مکتبخانه داخلی و اختصاصی بود.طبقه اشراف و پولدار برای خودشان در داخل خانه مکتبخانه تاسیس کرده بودند.عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من در خصوص مکتب رفتن در حدود سالهای ۱۲۶۰خورشیدی در تهران می نویسد:”کم کم موقع درس خواندن من هم فرا رسید. یک روز در ساعت خوش (ساعتی که بد یمن نبود)مرا با یک کله قند نیم منی و یک توپ پارچه برای معلم؛ به مکتب فرستادند.بالا خانه سردر مدخل حیاط  مکتب خانوادگی ما بود.

آقا میرزا جعفر پسر سوم پدرم هم در این مکتب خانه درس خوانده بود.بنابر این احتمالا تا زمان تحصیل من این مکتبخانه بیست سال سابقه داشت.وقتیکه من به مکتب رفتم ملا محمد معلم بود.همینکه چشم معلم به من وبعدازآن به سینی محتوی قند وپارچه افتاد،بعد از جواب سلام چند کلمه ای راجع به هوش وشعور من واینکه پسرمعقولی به بارخواهم آمد.مرا پیش برادرم نزدیک خود نشاند.عمه جزوی (شامل سوره های کوچک آخر قرآن) هم که برای من از قبل تدارک کرده بودند،با یک چوب الف کاغذی(با کاغذ شبیه موشک یک وسیله برای دنبال کردن خطوط ساخته بودند) حاضر بود .معلم می خواند من طوطی وار تکرار می کردم.”

مدل دیگر مکتبخانه های عمومی بود. دکتر قاسم غنی در کتاب یادداشتهایش در مورد وضعیت مکتبخانه های عمومی در سال حدود ۱۲۷۰ خورشیدی می نویسد:”تقریبا شش ساله بودم که هنوز در همان کوچه گود انبار در سبزوار منزل داشتیم .در نزدیکی منزل ما پیرزنی بود به نام ننه آقا،او مکتبخانه ای داشت که چند نفر پسر و دختر هم سن خود من دور او جمع می شدند و او فارسی درس می داد،هر شاگردی جزوه الفبایی داشت وآنها که جلوتر بودند “عمه جزوی ” داشتند.ننه آقا که ترکه اناری در دست داشت و در صدر زیرزمین محقری می نشست؛ماها هم در اطراف روی زمین نشسته بودیم.غالبا خود شاگرد یک قطعه فرش یا پوست تختی ؛به مکتبخانه می برد.شاگردها هم آواز الفبا می آموختند.بعد از آن هم عمه جزومی آموختند.وقتی شاگردی مسلط می شد،حق ختم عم جزو؛جهت ننه آقا به  عنوان تشکرمیبرد.شاگرد در ماه یکی دو قران باید بدهد.هر شاگردی یک بسته خوراکی از قبیل گوشت کوبیده و نان و پنیر و میوه و شیرینی با خود می برد که قدری را می خورد و قدری را به معلم می داد.

ما دانش آموزان عمه جزو را حفظ می کردیم و البته با آنکه هیچ نمی فهمیدیم ولی دائما می خواندیم و در کوچه تکرار می کردیم .در زمستان هر شاگردی پول سوختی علاوه برماهیانه می داد.منقل آتش بود و گاهی اتاق مکتب خانه پر از دود می شد.”

مدارس روستایی دهه50 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

مدل دیگر،آوردن معلم مکتبخانه به خانه برای تدریس خصوصی بود. یعنی برخی که زیاد اشراف نبودند،اما دستشان به دهنشان می رسید و نوکر کلفتی داشتند ،معلم سرخانه می آوردند. دوره ای از زندگی قاسم غنی نیز با معلم سرخانه گذشته، روایت او چنین است:”یک معلم هم به خانه می آمد وبه من درس می داد به نام “آقا شیخ عباس دامغانی”این آقا شیخ عباس بسیار بدخلق و بد قیافه و عبوس بود.صبح که مرا بیدارمی کردندنوکر یا کلفت همین قدر می گفت آقا شیخ عباس می آید ،از خواب سراسیمه بر می خواستم.این معلم چند خانه دیگر هم می رفت و درس می داد. چوب و یا ترکه ای نداشت زنجیری در جیب داشت و شاگرد را لدی الحاجه(برحسب مورد و نیاز)با زنجیر می زد.این معلم گلستان درس می گفت،نصاب الصبیان هم وادارمی کردحفظ کنم.فائده یی نمی بردم طوطی صفت چیزی می گفتم.”

بچه ها از شش هفت سالگی به مکتب می رفتند تا هفده هیجده سالگی مشغول بودند. از الفبا شروع کرده بعد از قرآن؛ به فارسی صرف و نحوعربی ومنطق و معانی و بیان میرسیدند و در این سن از مکتب خانه خارج می شدند.هرکدام قریحه ای داشتند دنبال تحصیل خود را در خارج از مکتبخانه میگرفتند و خود را  کامل تر می کردند و آنها که استعدادی نداشتند،نیز به هر جا برسند،رسیده بودند،با همان سواد فارسی و خط و املاءو ادبیات جزیی قناعت می کردند و وارد زندگانی می شدند.

بدین ترتیب نظام آموزشی مبتنی و متکی بر اجبار و تکرار بود. در مکتبخانه های اشرافی،عمومی ومعلم در خانه؛یک درس ارائه می شد. فقط درآمد معلمها در مکتبخانه های عمومی کمتر بود و کتکی که دانش آموزان می خوردند بیشتر!! در نهایت چکیده ونتیجه سیستم آموزش مکتبخانه ای را می توان در این خاطره دکتر علی اکبر سیاسی رئیس دانشگاه تهران دوره پهلوی،یافت. او می نویسد:وقتی پدرم مرا مکتب خانه برد،مکتب دار با چوب دستی بلندی که پهلویش گذاشته بود،روی زانوی پسر بچه ای که مقابلش بود زد و گفت:کره خر بلند شو جایت را به این بده!!

 اما با شکل گیری مشروطه شرایط تغییر یافت و تحصیل جنبه عمومی پیدا کرد. در سالهای ۱۲۸۵به بعد و با اوج گیری مشروطه تغییری در مکتبخانه بوجود آمد .مهدی بازرگان در خصوص شکل گیری مدارس جدید  در سال ۱۲۹۰خورشیدی در کتاب خاطراتش  می گوید:در تهران به تازگی مدارس به سبک جدید خیلی جلوتر از تبریز و شهرستانها راه افتاده بود تا بتواند مکتبخانه و درس سرخانه را به صورت منظمی ادامه بدهند.

 من را به مدرسه  ثروت فرستادند. این مدرسه در ابتدای بازار عباس آباد نزدیک سر دالان ملک، محل حجره تجارتخانه پدرمان بود. معلم ما در کلاس ابتدایی آشیخ نظام الدین بود.اولین درسی که نظام الدین به ما میداد “عم جزو “یعنی سوره های کوچک آخر قرآن بود. که به صورت صد در صد طوطی وار می خواندیم. وقتی شاگرد ها به سوره عمه  می رسیدند. می بایستی پدرانشان و آنهایی که امکان مالی داشتند، یک قواره قبا یا لااقل یک کله قند  به مکتب دار یا آقا معلم بدهند. البته دوره من در مدرسه ثروت به این هدایا بردن نرسید.”

 چنانکه ملاحظه می شود در نظام آموزشی جدید نیز هنوزدروس قدیم تدریس می شد. اما البته این مربوط به کلاس اول است در سال های بعدی تحصیلی،متن دروس تغییرکرده بود.

نظام آموزشی جدید دو بخشی بود.بخش اول مدرسه ابتدایی ،بخش  بعدی را دوره متوسطه نام گذاشته شده بود. دوره ابتدایی از کلاس اول تا کلاس ششم بود. از هفتم تا دوازدهم هم متوسطه ودبیرستان به شمار می آمد. این شیوه آموزشی در زمان دولت قوام الدوله حوالی سال  ۱۲۹۷ خورشیدی و دوران وزارت معارف احمد خان نصیرالدوله رایج گردید.

دراین سیستم جدید در کلاس دوم جمع و تفریق و در کلاس سوم جدول ضرب را یاد می دادند. درس حساب انشاء و تاریخ نیزبه مواد درسی اضافه شده بود.

 سیستم تنبیه نیز از ترکه !تغییراتی پیدا کرده و برخی از معلمین تنبیه کردنشان با قلمی بود که لای انگشتان دانش آموز می‌گذاشتند و فشار می‌دادند!یا با خط کش به پشت دست دانش‌آموز می زدند.

 علاوه بر فارسی ،حساب ،جغرافی وعلم الاشیاء (تعلیمات مدنی بعدی و دانش اجتماعی امروزه)،درس رسم (ترسیم نقشه های فنی)هم به مواد درسی افزوده شده بود.معلمین به جای اینکه قواعد رسم را یادبدهند، دانش آموزان را مجبور به کشیدن نقاشی از چند مدل کارت پستال می کردند که غالبا این مدل مخصوص رسم؛ یک چهارپایه یا میز بود که بر روی آن گلدان‌گل قرار داشت.

در این زمان به پایان رساندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه برای طبقات جامعه از نظر کسب وجه اجتماعی مهم بود. بازرگان در این مورد می گوید:” دیپلم ۶ کلاسه متوسطه گرفتن در نظر مردم مثل phd یا دکترای این روز ها بود .اینگونه اشخاص کت و شلوار می پوشیدند ،کراوات وعطر می‌زدند و روی کت های مشکی عبای نازک می‌انداختند که  کم و بیش خط اتصال  سنت قدیم وجدید محسوب می‌شد. این تحصیلکرده ها وقتی کمی ازسن آنها بیشتر می گذشت به عنوان آدم های شیک و رجال یک عصای باریک  که به آن تعلیمی هم میگفتند بدست می گرفتند.”

در حقیقت آنچه از همان ابتدا بر تحصیل و محتوای آن غلبه پیدا کرد موقعیت اجتماعی ایی بود که فرد مدرسه رفته بدست می آورد.و این مشکل بعد از آن هیچگاه دیگر حل نشد!!

برای آموزش معلمین مدارس هم، نیز یک سیستم آموزشی درست شد. مکانی به نام دارالمعلمین مرکزی به منظور تربیت معلم برای مدارس ابتدایی تاسیس شد. در این مرکز محمدعلی فروغی،عباس اقبال ،به معلمین درس می دادند.اما معلمین آموزش دیده هم نتوانستند کاری کنند.

زیراسیستم تدریس در مدارس نوین هم دارای اشکالاتی بود. بازرگان در این خصوص می گوید:”چیزی که همه مدارس آن زمان با هم در آن شباهت و اشتراک داشتند،حفظ کردن ،سطحی بودن و نظری بودن تعلیمات بود .آزمایش و آزمایشگاه و بازدید های طبیعی اصلاً نداشتیم و دروس فیزیک و شیمی حکم آداب یا طلسم و ورد را داشت که باید خواند وحفظ کرد. مسئله حل کردن و تمرین های عملی و فکری نیز به ندرت انجام می شد در درس فارسی اشعار را از بر می کردیم و معلم و شاگرد کاری به این نداشتند که نویسنده و شاعر چه گفته و چه منظوری داشته است .”

بدین ترتیب بنیاد بنای آموزش کج نهاده شد. تحصیل وسیله ای شد برای برطرف کردن نیازهای ابتدایی.سیستم آموزشی چه در مکتبخانه چه در سیستم جدید،متکی بر دروس تکراری و مبتنی بر محفوظات بود.مدرک تحصیلی وسیله ای شد برای اشتغال به معلمی ،یا استخدام در ادارت دولتی و بدست آوردن شغل ،قرار گرفتن پشت میز و صندلی،حقوق گرفتن آخر ماه و…

در نهایت نظام آموزشی گره ای از مشکلات جامعه باز نکرد ،چراکه ارتباطی با واقعیت جامعه نداشته و ندارد.یک فرد قدیمی تعریف میکرد،یک روز معلم از ما پرسید آب از چه چیز ترکیب شده است؟چند نفر جواب دادند از هیدروژن و اکسیژن ،یک بچه از ته کلاس گفت آقا آب خانه ما از سه چیز ترکیب شده،هیدروژن،اکسیژن و خاکشیر(این موجود جانور زرد رنگی بود که در آب مانده و راکد حوضها رشد می کرد).این تضاد میان واقعیتهای جامعه و نظام آموزشی؛ لطمه جدی به کارکرد تعلیم و تربیت زد.

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *