“آژنگ نیوز”احساس خوشبختی و لبخند زدن از کی رواج یافت؟در یک ضرب المثل مدرن روسی آمده است: “شخصی که زیاد لبخند می زند یا احمق است یا آمریکایی.” وقتی مک دونالد، در سال ۱۹۹۰ وارد روسیه شد ، یکی از اولین وظایف آن آموزش کارمندان بود تا به نظر خوشحال برسند.

نکته  مهم در اینجا بی توجهی روس ها به لبخند  نیست.بلکه برخی لبخند زدن را نشانه خوشحالی و خوشبختی نمی دانند،همچنین برای تظاهر به خوشخالی اولویت قایل نیستند.در فرهنگهای آسیای شرقی نیز توجه به  لبخند از این جنبه  نسبت به ملل دیگر کمتر است.از آن سو،برخی فرهنگهای آمریکای لاتین در جهت دیگری قرار دارند. نکته این است که تعبیرات فرهنگی واکنشهای احساسی در مورد خوشبختی قابل توجه و متتوع است . علاوه بر این باید اشاره کرد که نگرش نسبت به خوشبختی و اظهار شادی فقط متفاوت نیست. بلکه تغییر هم می کنند. یعنی قبلا لبخند زدن و تظاهر به خوشبهتی کار خوبی به شمار نمی آمده است.

واقعیت این است که تظاهر به خوشبختی در فرهنگ غربی نسبتاً  از زمان مدرن رایج شده است. تا قبل ازقرن هجدهم بر اساس معیارهای غربی ، اگر واکنشی اهمیت داشت؛ واکنشهای بیانگر ناراحتی نسبت به زندگی  بوده است .از چهره مردم در این دوران می توانستید بفهمید که ناراحتند . اما اظهار خوشحالی جایگاه والایی نداشت. مثلا درقبل از  قرن هجدهم  پروتستان ها می گفتند:” خدا کسی را تشویق می کند که به خودش اجازه لذت بردن از هیچ لذتی را نمی دهد ، بلکه نوعی کنترل  و مقاومت است که اهمیت دارد.” این بدان معنا نیست که مردم واقعاً ناراضی بوده اند و البته هم  به سادگی نمی توانیم واقعیت این موضوع را بدانیم ، زیرا استانداردهای فرهنگی و خلق و خوی شخصی به طرق پیچیده ای با هم تعامل دارند. اما تردیدی وجود ندارد که بسیاری از مردم خود را موظف به عذرخواهی برای لحظات خوشبختی ای که دیده اند؛ احساس می کردند.در قبل ازقرن هجدهم  بشریت گناهکار بهترین موضعی که در برابر زندگی داشت این بود که آن را تا حدی غم انگیز بداند.

image 184 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

خوشبختی و خوشحالی مد می شود

اما پس ازقرن هجدهم ،رواج ارزشهای روشنگری به طرز چشمگیری موجب تغییر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی شد. به گونه ای که در این دوران الکساندر پاپ اظهار داشت: “اوه خوشبختی! این هدف ماست! ” در همین زمان روشنفکری به نام  جان بایروم خواستار این بود که ” بهترین کاری که می توانید انجام دهید این است که همیشه شاد باشی … و هیچ  ناراحتی ای را تحمل نکنی.” البته این رویکرد جدید دو وجهی بود. از یک سو ، اکنون جستجوی خوشبختی کاملاً قانونی بود. از طرف دیگر ، شاد نبودن یا حداقل  ناراحت به نظر رسیدن هم  مشکلی بود که باید از آن اجتناب کرد. مردم عادی شروع به نوشتن درباره علاقه خود “به لذت بردن از سعادت و استقلال” کردند. این روحیه موجب شد که علیرغم وقوع  بلایایی از جمله شیوع وحشیانه تب زرد در فیلادلفیا در سال ۱۷۹۳همگان توصیه هایی به بازماندگان ارائه داده واز آنها می خواستند تا روحیه خود را حفظ کنند و از غم و اندوه بیش از حد جلوگیری کنند.

اگرچه لیست مورخانی که روی خوشبختی کار می کنند طولانی نیست ، اما کسانی که برخی از جنبه های این موضوع را بررسی کرده اند به طور کلی موافقند که : حداقل در سطح شعار ، ازحدود ۲۵۰ سال پیش یک تغییر قابل توجه در فرهنگ غرب رخ داده است.

از نظر مورخان علل این تغییر رویکرد واضح است. در این خصوص علل فراوانی نقش دارند،اما فقط به برخی از آنها اشاره می شود.علت اول  تغییر عقلی مردم و درنتیجه انجام ارزیابی دقیق تر و بالاتر از امور این جهان و کاهش تعهد نسبت به موارد اصلی مسیحی مانند گناهکاردانستن انسانها بوده است. با تغییر محیط فرهنگی ایجاد شده توسط  کلیسا ،بوسیله روشنگری؛دیدگاهها نیز تغییر یافته است. در رویکرد جدید افزایش خوشبختی ؛یک آرزوی ضد اجتماعی نبوده است. مولفه اصلی ایده جدیدی بود که درآن عنوان می شد؛ خوش خلق بودن مورد پسند خدا است. در قرن هجدهم نیز پیشرفتهای قابل سنجشی درزمینه ایجاد آسایش انسانها برای طبقات متوسط ​​و بالاتر دیده شده است .مواردی مانند: گرمایش بهتر خانه تا در دسترس بودن چترها برای پناه گرفتن از باران. در مورد انجام  این تغییرات فقط چند سنت گرای انگلیس به دلیل تضعیف شخصیت ملی اعتراض کردند.اما اکثریت موافق بوده و این پیشرفتها را در گسترش احساس خوشبختی مهم می دانستند. یکی از مورخان قرن هجدهم به اهمیت پیشرفت  دندانپزشکی اشاره کرده و می نویسد که : مردم تمایل بیشتری به بلند کردن لبهای خود و زدن  لبخند دارند. او استدلال می کند که لبخند دوسویه مونالیزا احتمالاً نشان دهنده خجالت ناشی از پوسیدگی دندانش است.

بدین ترتیب  شادی حتی با وضوح بیشتری در زندگی خانوادگی اعمال شد. از این زمان  با اختراع ابزار و وسایل جدید،مادران خانواده با کاهش کارهای خانه ، فرصت و فراغت بیشتری پیدا کردند ،بنا براین مسئولیت های عاطفی جدیدی را به عهده گرفتند. از همسران و مادران خواسته شد تا برای پاداش دادن به همسران زحمتکش و تولید فرزندان موفق ، فضای شاد و خوشی را حفظ کنند. اخلاق گرایان به طور یکسان به زن و شوهر گفتند که خشم را از زندگی خانوادگی دور نگه دارند. افزایش نرخ طلاق در اواخر قرن نوزدهم ناشی از انتظاراتی بود که واقعیت خانوادگی ؛اغلب نمی توانست با آن مطابقت داشته باشد .اما این مشکل دیگر از بین رفته بود.

جامعه شناسان  همچنین تلاش میکردند در ترسیم مسیرهای متعدد خوشبختی پیشگام باشند.همگان معتقد بودند: زندگی سعادتمندانه همراه با اعضای خانواده از طریق شاد بودن، خوشبختی است .این ارایه یک تعریف مجددو جذاب از پاداش های معنوی بود که به وضوح برای کاهش نیاز به ترس و اندوه گسترده طراحی شده بود. این منطق که حامی فرهنگ شادی به گونه فزاینده بوده ، به تداوم ماندگاری آن در فرهنگ های رایج تا به امروز کمک کرده است. تا جایی که امروزه در مراسم تشییع جنازه های غربی ها در دوران اخیر،خانواده متوفی فرض بر این  میگذارند مرگ عضو خانواده اشان بخشی از یک رویداد آسمانی است.

در این دوران و با تحولات گوناگون ، ادعای اهمیت و اولویت خوشبختی در فرهنگها موضوعی اثبات شده بود. اما تا این زمان هنوزتاریخ کامل نبود . زیرا از دهه 1920 به بعد بار دیگر ادبیات گسترده ای شروع به ظهور کرد که به طور همزمان به اهمیت خوشبخت بودن ، مسئولیت شخصی برای به دست آوردن خوشبختی و روش های موجود برای کسب خوشبختی تأکید می کرد. این ادبیات،طی چندین دهه ، شامل مواردی  مانند:خوشبختی یک “علم نوظهور” ، ۱۴۰۰۰ چیز برای خوشبختی ، خوشبختی یک انتخاب است و هزار راه برای خوشبختی و خلاصه خوشبختی را در هر کاری که انجام میدهید، پیدا کنید؛بودند.

استاندارد خوشبختی

در مراحل بعد خوشبختی به فراتر از کتابها و مقالات گام نهاد. تعهد فرهنگی به خوشبختی تلاشهای جدیدی را برای ارتباط کار با خوشبختی ، آموزش  در فنون روابط انسانی یا تولید موسیقی ودیگر موارد مرتبط  به وجود آورد.

از جمله این تحولات،تعریف استانداردهای جدید برای محل کار بود که  که تاکید میکرد باید کارمندانی (یقه سفیدها) و فروشندگانی را به کار گرفت که شادابی رادر محل کار رعایت می کنند.این وضعیت منجر شد به اینکه  همه باید برای شادی فعالیت کنند به همین جهت این امر باعث ایجاد امپراتوری های تجاری جدیدی از جمله شرکت والت دیزنی شد. شعار این  شرکت “خوشحال کردن مردم” شد و کارمندان آن مشتریان را متقاعد کردند که آنها از این بابت فقط در یک محیط طراحی شده توسط دیزنی خوشحال خواهندبودند. این امر باعث رواج و اهمیت “وعده های غذایی شاد” گردید. یک مدیر تبلیغاتی به نام هاروی بال ، را تشویق کرد تا در سال ۱۹۶۳ چهره  و تصویر همواره با لبخند را طراحی و ایجاد کند ، ایده ای  که حتی در پی ترور کندی نیزفراموش نشد و درآمد سالانه طی یک دهه بیش از ۵۰ میلیون دلار را برای  هاروی بال  فراهم آورده بود. همراه با پیشرفت های فن آوری در عکاسی ، استانداردهای جدیدی برای ژست های عمومی ، با لبخند در همه حال ، چه در سفرهای خانوادگی و چه در عکسهای مختص سیاستمداران ، ایجاد گردید.

کودکی و خوشبختی

نکته شگفت انگیز آنکه الزام خوشبختی به دوران کودکی نیز گسترش یافت.به طور سنتی ، کودکی و خوشبختی با هم ارتباط نداشتند. البته این بدان معنا نیست که کودکان گذشته کمتر شاد بودند ، اما این بدان معناست که در زندگی غربی خوشبختی آنها اجباری نبوده . اغلب این کودکان در بزرگسالی به وضوح  خاطرات  کودکی را به یاد نمی آوردند. مطمئناً ایجاد  خوشحالی مسئولیت هیچ یک از والدین نیز نبود. حتی الزام  به سعادت نیز ابتدا در دوران کودکی نفوذ نکرد. زیرا بر اساس فرهنگ رایج ؛دوران کودکی زمانی بود که کارکردن  و اطاعت  کودکان بر هر مورد دیگری اولویت داشت. فقط در اوایل قرن بیستم بود که درکتابچه های راهنمای پرورش کودکان ،فصل هایی در مورد خوشبختی کودکان قرار گرفت.

image 185 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

مثلا در میان این توصیه ها آمده بود: “اگر کودک قرار است به یک زن یا یک مردعادی هم تبدیل شود ، خوشبختی به اندازه غذا ضروری است”.یا “هدف از تربیت در تمام مراحل آن، باید شاد کردن کودک تا حد ممکن باشد.”آن زمان دو عقیده در باره کودکان رایج بود یکی  این عقیده که کودکان به طور طبیعی خوشبخت هستند .بنابراین  یک فرد بزرگسال نباید کاری انجام دهد ،چون اقدامات بزرگترها دخالت در سرنوشت است و کار را خراب میکند. عقیده دیگر متکی برنگرانی آزار دهنده ای بودکه در واقع  میگفت دوران کودکی پیچیده است و لازم است که والدین خالت کرده و خوشبختی لازم را تولید کنند. در حقیقت مسئولیت اصلی والدین تقویت روابط بین کودکی و خوشبختی است. آشکارا ، در دهه ۱۹۲۰  این مفهوم ، به یک چالش برای والدین تبدیل شد. آنها ایده هایی برای خوشحال کردن کودکان را دنبال کردند مثلا در سال ۱۹۲۶ ، آهنگ “تولدت مبارک” ساخته شد و در اواخر دهه 1930 گرفتن جشن تولد و شنیدن این آهنگ به یک فعالیت اصلی در خانواده هاتبدیل شد .

تجارت خوشحالی

امروزه البته شاید خوشبختی در جوامع غربی از مسیر اولیه خود خارج شده و به راهی دیگر رفته است. زیرا دراین حالت مدیران می توانند خوشبختی را به عنوان یک مزیت تجاری ببینند. مصرف گرایی محوری شده است. انواع تبلیغات کشف شده که مدعی است  ارتباط محصولات با خوشبختی باعث فروش می شود. این همان چیزی است که به روشنی توضیح می دهد که چرا فرهنگ شادی رایج در اواسط قرن بیستم ، به طور عمده ، تا امروز ادامه داشته و به ما می گوید به چه دلیل  ما هنوز هم قرار است لبخند بزنیم،هرچند که احساس خوشبختی هم نداشته باشیم.

نویسنده:پیتر.ن.استیرن

ترجمه احسان محرابی

منبع: هاروارد بیزینس

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *