“آژنگ نیوز”:هر مدل از شادی دارای ارزش خاصی است.به همین جهت شادی را میتوان به روشهای مختلفی تعریف کرد. در روانشناسی، دو مفهوم رایج از شادی وجود دارد: لذتگرایانه و سعادتگرایانه. شادی لذتگرایانه از طریق تجربیات لذت و خوشی حاصل میشود، در حالی که شادی سعادتگرایانه از طریق تجربیات معنا و هدف حاصل میشود. هر دو نوع شادی به روشهای مختلف به دست میآیند و به رفاه کلی کمک میکنند.
تعریف شادی در حالی که ما وقتی آن را احساس میکنیم، آن را میشناسیم، تعریف شادی چالش برانگیز است. شادی یک حالت عاطفی مثبت است، اما تجربه هر فرد از آن حالت عاطفی مثبت، ذهنی است. اینکه چه زمانی و چرا فرد شادی را تجربه میکند، میتواند نتیجه عوامل مختلفی باشد که با هم کار میکنند، از جمله فرهنگ، ارزشها و ویژگیهای شخصیتی. با توجه به دشواری رسیدن به اجماع در مورد چگونگی تعریف شادی، روانشناسان اغلب از استفاده از این اصطلاح در تحقیقات خود خودداری میکنند. در عوض، روانشناسان به رفاه اشاره میکنند. در حالی که در نهایت میتوان آن را مترادف شادی دانست، مفهومسازی رفاه در تحقیقات روانشناسی، محققان را قادر ساخته است تا آن را بهتر تعریف و اندازهگیری کنند. با این حال، حتی در اینجا نیز مفاهیم متعددی از رفاه وجود دارد. به عنوان مثال، دینر و همکارانش رفاه ذهنی را ترکیبی از احساسات مثبت و میزان قدردانی و رضایت فرد از زندگی خود تعریف کردهاند. در همین حال، ریف و همکارانش با ارائه ایدهای جایگزین از رفاه روانی، دیدگاه لذتگرایانه رفاه ذهنی دینر را به چالش کشیدند.

برخلاف بهزیستی ذهنی، بهزیستی روانشناختی با شش سازه مرتبط با خودشکوفایی سنجیده میشود: خودمختاری، رشد شخصی، هدف در زندگی، پذیرش خود، تسلط و ارتباط مثبت با دیگران. ریشههای مفهوم شادی لذتگرایانه ایده شادی لذتگرایانه به قرن چهارم پیش از میلاد برمیگردد، زمانی که فیلسوف یونانی، آریستیپوس، آموخت که هدف نهایی در زندگی باید به حداکثر رساندن لذت باشد. در طول تاریخ، چندین فیلسوف از جمله هابز و بنتام به این دیدگاه لذتگرایانه پایبند بودهاند. روانشناسانی که شادی را از منظر لذتگرایانه مطالعه میکنند، با مفهومسازی لذتگرایانه از نظر لذتهای ذهن و بدن، دامنه وسیعی را پوشش میدهند. در این دیدگاه، شادی شامل به حداکثر رساندن لذت و به حداقل رساندن درد است.
در فرهنگ آمریکایی، شادی لذتگرایانه اغلب به عنوان هدف نهایی مورد حمایت قرار میگیرد. فرهنگ عامه تمایل دارد دیدگاهی اجتماعی، شاد و برونگرا از زندگی را به تصویر بکشد. در نتیجه، آمریکاییها اغلب معتقدند که لذتگرایی در اشکال مختلف آن بهترین راه برای دستیابی به شادی است. ریشههای مفهوم شادی سعادتگرایانه شادی سعادتگرایانه در فرهنگ آمریکایی به طور کلی کمتر مورد توجه قرار میگیرد، اما در تحقیقات روانشناختی شادی و رفاه اهمیت کمتری ندارد. مانند لذتگرایی، مفهوم شادیگرایانه به قرن چهارم پیش از میلاد برمیگردد، زمانی که ارسطو برای اولین بار آن را در اثر خود، اخلاق نیکوماخوس، مطرح کرد. به گفته ارسطو، برای رسیدن به شادی، فرد باید زندگی خود را مطابق با فضایل خود زندگی کند. او ادعا کرد که مردم دائماً تلاش میکنند تا پتانسیل خود را شکوفا کنند و بهترین خودشان باشند که منجر به هدف و معنای بزرگتری میشود. مانند دیدگاه لذتگرایانه، چندین فیلسوف از جمله افلاطون، مارکوس اورلیوس و کانت خود را با دیدگاه شادیگرایانه همسو کردند.
نظریههای روانشناختی مانند سلسله مراتب نیازهای مازلو، که به خودشکوفایی به عنوان بالاترین هدف در زندگی اشاره میکند، از دیدگاه شادیگرایانه در مورد شادی و شکوفایی انسان حمایت میکنند. تحقیق در مورد شادی لذتگرایانه و سعادتگرایانه در حالی که برخی از محققان روانشناسی که شادی را مطالعه میکنند، از دیدگاه کاملاً لذتگرایانه یا کاملاً سعادتگرایانه میآیند، بسیاری موافقند که هر دو نوع شادی برای به حداکثر رساندن رفاه ضروری هستند.
به عنوان مثال، در مطالعهای در مورد رفتارهای لذتگرایانه و سعادتگرایانه، هندرسون و همکارانش دریافتند که رفتارهای لذتگرایانه احساسات مثبت و رضایت از زندگی را افزایش داده و به تنظیم احساسات کمک میکنند در حالی که احساسات منفی، استرس و افسردگی را کاهش میدهند. در همین حال، رفتار سعادتگرایانه منجر به معنای بیشتر در زندگی و تجربیات بیشتر از تعالی، یا احساسی که فرد هنگام مشاهده فضیلت اخلاقی تجربه میکند، میشود. این مطالعه نشان میدهد که رفتارهای لذتگرایانه و سعادتگرایانه به طرق مختلف به رفاه کمک میکنند و برای به حداکثر رساندن شادی ضروری هستند. سازگاری لذتگرایانه در حالی که به نظر میرسد شادی سعادتگرایانه و سعادتگرایانه هر دو در رفاه کلی نقش دارند، سازگاری لذتگرایانه، که به عنوان “تردمیل لذتگرایانه” نیز شناخته میشود، خاطرنشان میکند که به طور کلی، افراد یک پایه شادی دارند که صرف نظر از هر اتفاقی که در زندگیشان میافتد، به آن باز میگردند.
بنابراین، علیرغم افزایش ناگهانی لذت و خوشی هنگام تجربه لذتبخش، مانند رفتن به مهمانی، خوردن یک غذای خوشمزه یا برنده شدن یک جایزه، این تازگی به زودی از بین میرود و افراد به سطح شادی معمول خود باز میگردند. تحقیقات روانشناسی نشان داده است که همه ما یک نقطه تثبیت شادی داریم. روانشناس سونیا لیوبومیرسکی سه مؤلفه را که در آن نقطه تثبیت نقش دارند و میزان اهمیت هر یک را مشخص کرده است. طبق محاسبات او، 50٪ از نقطه تثبیت شادی یک فرد توسط ژنتیک تعیین میشود. ۱۰٪ دیگر نتیجه شرایطی است که خارج از کنترل فرد است، مانند محل تولد و والدین آنها. در نهایت، ۴۰٪ از نقطه تثبیت شادی فرد تحت کنترل اوست. بنابراین، در حالی که میتوانیم تا حدودی تعیین کنیم که چقدر خوشحال هستیم، بیش از نیمی از شادی ما توسط چیزهایی تعیین میشود که نمیتوانیم تغییر دهیم. سازگاری لذتجویانه به احتمال زیاد زمانی اتفاق میافتد که فرد درگیر لذتهای زودگذر شود. این نوع لذت میتواند خلق و خو را بهبود بخشد، اما این فقط موقتی است. یک راه برای مقابله با بازگشت به نقطه تعیینشده شادی، انجام فعالیتهای لذتجویانه بیشتر است.
فعالیتهای معنادار مانند انجام سرگرمیها، نیاز به تفکر و تلاش بیشتری نسبت به فعالیتهای لذتجویانه دارند که برای لذت بردن به تلاش کمی یا بدون تلاش نیاز دارند. با این حال، در حالی که فعالیتهای لذتجویانه با گذشت زمان در برانگیختن شادی کمتر مؤثر میشوند، فعالیتهای لذتجویانه مؤثرتر میشوند. این ممکن است به نظر برسد که مسیر رسیدن به شادی، لذتجویی است، اما انجام فعالیتهایی که شادی لذتجویانه را برمیانگیزند، همیشه عملی نیست. اگر احساس غم یا استرس دارید، اغلب خود را با یک لذت لذتجویانه ساده – مانند خوردن دسر یا گوش دادن به آهنگ مورد علاقه – پذیرایی کنید، میتواند یک تقویتکننده سریع خلق و خو باشد که به تلاش بسیار کمتری نسبت به انجام یک فعالیت لذتجویانه نیاز دارد. بنابراین، لذتجویی در شادی و رفاه کلی فرد نقش دارند.
نوشته رابرت لانگلی
مترجم:احسان محرابی
گروه گزارش