آژنگ نیوز: چارلز آرتورفلویدسارق و رابین هود آمریکایی ،دزدی بودکه مردم آمریکا را تحت تاثیر قرارداد.آرتورفلوید مشهوربه “پسر زیبا”در یک خانواده کشاورز فقیر در دوران رکود بزرگ متولد شد.او در یک جامعه کوچک کشاورزی در آکینز، اوکلاهاما، در نزدیکی کوکسون هیلز رشد کرد جاییکه بعدها پناهگاه او از دست ماموران قانون شد.

در این زمان مردم در سراسر منطقه مزارع خود را به دلیل بدهی به بانک ها از دست می دادند.بانک ها زمین را برای گسترش کشاورزی و سود آن می خواستند.مزارع کوچک بی سود بودند.مردم هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند تا خانه هایشان را نگه دارند، حتی تراکتورهای بانک را با تفنگ نگه میداشتند، تا آنچه را که حقشان بود بدست بیاورند.

در این اوضاع، چارلز فلوید، فقیر، بیکار، با خانواده ای جوان وارد داستان می شود. او مشاغل عجیب و غریبی را انتخاب می کرد اما این مشاغل کمکی به اونمی کرد. در این زمان بسیاری از نسل جوان گرسنه بودند. به همین جهت آنها به راهزنان مسلح تبدیل شدند. فلوید هم یکی از این افراد بود. او از بانک ها سرقت می کرد.شایع بود که چارلز از پولهای سرقت شده از بانک ها برای خرید غذا و توزیع آن بین اعضای جامعه استفاده می کرد. در عوض مردم از او محافظت کرده و به سیستم ارتباطی او تبدیل شدند. مردم او به  مردم غذا میدادند و هنگامی که از کنار خانه هاعبور میکرد،مردم  از او به خانه هایشان دعوت میکردند.

چارلی فلوید - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

چارلز در بین مردم به پسر زیبا شهرت داشت. اما او  در میان سارقان دیگر مانند: فورد بردشاو، تروی لاو، آسی الیوت و اد نیوت کلنتون ؛به نام «چاک» شناخته میشد.در سال‌های ۹۳۱ و ۱۹۳۲ او بانک‌های بسیاری را در اوکلاهاما سرقت کرد.به همین دلیل  نرخ بیمه بانک‌ها دو برابر شد. او حتی در ۱۲ دسامبر ۱۹۳۱ دو بانک را در پادن و کسل، اوکلاهاما در یک روز سرقت کرد. او از یک مسلسل و یک جلیقه ضد گلوله استفاده میکرد. بیشتر اوقات او به تنهایی کار می کرد اما گهگاه یک همراه داشت. او به ندرت هویت خود را پنهان می کرد و اغلب خود را به قربانیانش معرفی می کرد. اغلب گفته می‌شد که وقتی صحنه سرقت را ترک می‌کرد، مسئولان بانک را مجبور می‌کرد روی سقف ماشینش سوار شوند تا بدین ترتیب  از او محافظت شود.

جامعه آنقدر او را قبول داشتند که می توانست بدون مزاحمت در انظار عمومی راه برود و حتی به کلیسای ارلزبورو برود.

روزنامه ها او را «رابین هود تپه های کوکسون» نامیدند. او از این نام مستعار خرسند بود و یک بار گفت: “مشکلی نیست چون من از کسی جز مردان پولدار سرقت نکرده ام”

اوایل زندگی: چارلز آرتور فلوید، که به زودی “چاک” فلوید نامیده می شود، در ۳ فوریه ۱۹۰۴ در جورجیا، یکی از هفت کودک متولد شد، اما به یک جامعه کوچک کشاورزی در اوکلاهاما نقل مکان کرد، که باید آن را خانه می نامید. پدر و مادرش مزرعه کوچکی داشتند، آنها فقیر بودند. پدرش بیشتر وقت خود را صرف تلاش برای ماندن یک قدم جلوتر از سلب مالکیت کرد. خشکسالی ها، طاعون و طوفان های گرد و غبار، تولید مزرعه را تا حد خزیدن پایین آورد. خانواده در تلاش برای کمک به سیر نگه داشتن خود، درگیر کسب و کار قلاب فروشی شدند.

فلویددر سال ۱۹۲۱ با روبی هارگرو ۱۶ ساله ازدواج کرد و سرانجام صاحب پسری به نام جک دمپسی فلوید شد. پول کمیاب بود. به دنبال زندگی بهتر، خانه خود را ترک کرد و به دنبال کار در مزرعه به شمال سفر کرد. بسیاری از شب ها در کمپ های عمومی سپری شد.

چارلز آماده کار بود اما چیزی در دسترس نبود. سرانجام او از منتظر کار ماندن منصرف شد و فلوید وقتی در نوجوانی اولین تفنگ خود را بدست آورد،در سن ۱۸ سالگی اولین سرقت خود را انجام داد. او ازیک اداره پست ۳۵۰ دلار سرقت کرد.بدست آوردن این “پول آسان” بود. البته او به ظن این سرقت  دستگیر شد اما پدرش او را از زندان آزاد کرد.

او با قطار به سنت لوئیس رفت و درآنجا از فروشگاه کروگر حدود ۱۶هزار دلار سرقت کرد.آن پولها را فقط برای چند هفته نگه داشت، اما پس از خرج کردن آن برای لباس های گران قیمت و وعده های غذایی بزرگ، دوباره بی پول شد. اومدتی بعد دستگیر شد. زیرا پلیس محلی لباس های نو و یک فورد جدید او را مشکوک تشخیص داد. وقتی خانه او را جستجو کردند، مقداری از پول را که هنوز در بسته بندی ها بود ، پیدا کردند. اما او از دست ماموران گریخت.

در طول ۱۷ ماه بعد، فلوید و همکارش ریچتی توسط همه افسران مجری قانون در کشور دنبال میشدند. پس از دستگیری و مرگ جان دیلینگر، فلوید به عنوان دشمن عمومی شماره ۱ با جایزه ۲۳هزار دلاری مرده یا زنده بر سر او نامگذاری شده بود.

جک فلوید، اگرچه پدرش چارلز”پسر زیبا” را به ندرت می دید، اما در گفتگویی گه با نشریه سانفرانسیسکو اگزمینر در ۲۰ ژوئن ۱۹۸۲انجام داد گفت: “او آدم سرگرم کننده ای بود. او مانند یک پدر معمولی بود. او همیشه چند توله سگ یا هدایایی دیگر برای من داشت.بهر حال آنچه در مورد او می دانستم باعث نشد که او را دوست نداشته باشم.”

بنا بر داستانهایی که احتمالا بعدا رایج شد. چارلزیک قهرمان مردمی برای مردم اوکلاهاما بود که او را به عنوان یک “رابین هود از کوکسون هیلز” می دانستند .زیرا از بانک های ثروتمند می دزدید تا با خرید مواد غذایی و پرداخت کردن وام مسکن به فقرا ُبه آنهاکمک کند .

روزهای پایانی: در ۱۹ اکتبر ۱۹۳۴ پس از اینکه سه مرد با لباس شکارچی و تفنگ ساچمه ای از بانک مردمی تیلتونزویل سرقت کردند، مردم آنها را دیدند. فلوید به همراه دو مرد درگیر شناسایی شدند.پلیس و اف بی آی در سراسراوهایو برای دستگیری مظنونان در حالت آماده باش قرار گرفتند. روز بعد تیراندازی بین دو جنایتکار و پلیس ولزویل اوهایو به دستگیری ریچتی ختم شد. فلوید فرار کرد،اویک گلفروش ولزویل را گروگان گرفت  و با ماشینش که از او دزدیده بود،فرار کرد.

سرانجام در ۲۲ اکتبر ۱۹۳۴ همه چیز برای “پسر زیبا” فلوید به پایان مرگبار رسید.پلیس محلی از جمله رئیس مک درموت و پلیس گشت زن چستر اسمیت فراخوانده شدند.آنها تمام جاده هایی را که درآن حضورفلوید گزارش شده بود بررسی کردند. سرانجام پلیسها به مزرعه کانکل در خیابان اسپروک وِل آمدند.

فلوید درخانه  مزرعه دار کانکل را زده بود وخود را یک فرد راه گم کرده نشان می داد و درخواست کرده بود تا به نزدیکترین ایستگاه  اتوبوس برود. الن کانکل به او رحم کرد و او را به داخل خانه اش پذیرفت و به او غذا داد که برای آن یک دلار دریافت کرد. خانم کانکل پس از صرف غذا، به همراه برادرش استوارت دایک داوطلب شد تا فلوید را به سمت ایستگاه اتوبوس برساند. دایک و فلوید در حال سوار شدن به ماشین بودند که دو ماشین پلیس با سرعت در امتداد جاده باریک خاکی مشاهده شدند. فلوید از ماشین پرید تا در مزرع ذرت پنهان شود.

هنگامی که پلیس به مزرعه نزدیک شد، مردی را در پشت بوته های ذرت مشاهده کرد. چستر اسمیت چهره را تشخیص داد. فلوید شروع به فرار کرد. اسمیت پس از اینکه به فلوید گفته توقف کند واو این کار را انجام نداد، از تفنگ خود شلیک کرد و گلوله به بازوی فلوید اصابت کرد. فلوید اسلحه خود را رها کرد، ساعد راستش را در جایی که مورد اصابت قرار گرفته بود گرفت، اما همچنان از جا پرید و به دویدن ادامه داد و برای گم شدن درپوشش منطقه جنگلی نزدیک حرکت کرد. پس از یک هشدار دیگر برای توقف که به آن توجهی نشد، فلوید دوباره از ناحیه کتف راستش مورد اصابت گلوله قرار گرفت. ماموران فدرال و پلیس محلی همگی در این زمان شروع به تیراندازی کردند. فلوید روی زمین افتاد در حالی که تفنگش کنارش بود.

اسمیت جسد فلوید را چک کرد، او هنوز نمرده بود و متوجه شد که فلوید سلاح دیگری در کمربندش دارد. او دو دستگاه کلت ۴۵ خودکار داشت اما هرگز یک گلوله هم شلیک نکرده بود. ماموران گشت اسمیت، راث و مونتگومری؛ فلوید را به زیر سایه درخت سیب بردند.اسمیت گفت:وقتی او را به زیر درخت سیب بردیم او زنده بود.ما جسد فلوید را درصندلی عقب ماشین پلیس محلی گذاشتیم .فلوید فقط ۱۲۰دلار در جیبش داشت.فلوید در ۲۲ اکتبر ۱۹۳۴ درگذشت.

فلویذذذببببئئئیییید1 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

گمانه زنی های زیادی در مورد وقایع واقعی روز سرنوشت ساز وجود دارد. یکی از گزارش‌ها حاکی از آن است که مامورپورویس از FBI دستور شلیک گلوله به فلوید را در حالی که او زیر درخت سیب نشسته بود صادر کرد .زیرا وقتی از او پرسیده شد که آیا در قتل عام کانزاس سیتی دست داشته است از پاسخ دادن خودداری کرد.

دختر پلیس اسمیت گفته که اسمیت به شدت تحت تاثیر  اتفاقات آن روز بود.بسیار دیروفقط برای شام به خانه می آمد و اظهار می کرد که وقت غذا خوردن ندارد.فردا صبح زود هم به سرعت به سر کار می رفت.

در محل تشییع جنازه، اگرچه مادر فلوید نمی خواست جسد پسرش توسط مردم دیده شود،اما هزاران نفر خواهان دیدن این جنایتکار بدنام بودند.جنازه او بعداً به اوکلاهاما بازگردانده شد.درمراسم تشییع جنازه فلوید درگورستان آکینز،بیش از ۱۰هزار نفر از ساعت ۸:۳۰ بعد از ظهر از کنار جسد عبور کردند.ساعت ۱۱:۱۵ شب،جمعیتی زیادی که به مجلس عزا هجوم آورده بودند نرده ایوان  را کنده و درختچه ها زیر پا گذاشته بودند.

بعدها داستان وافسانه این مرد مسلح به عنوان بخشی از آهنگ «پسر زیبای فلوید» وودی گاتری به عنوان آهنگ ساخته شد.در سال ۱۹۹۲، بیوگرافی زندگی او با عنوان”پسر زیبا: زندگی و زمانه چارلز آرتور فلوید، نوشته مایکل والیس منتشر شد.

ترجمه:احسان محرابی

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *