“آژنگ نیوز”:کتاب «میوه درخت سرمستی» منتشر شد.نوشته: اینگرید روخاس‌ کونترراس را با ترجمه سحر قدیمی در ۳۸۲ صفحه، ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ۷۵ هزار تومان، انتشارات ققنوس.

میوه - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

درباره کتاب

انتشارات ققنوس کتاب «میوه درخت سرمستی» نوشته اینگرید روخاس‌ کونترراس را با ترجمه سحر قدیمی منتشر کرد.
«میوه درخت سرمستی»؛ چکیده یک دهه تجربه‌های نویسنده کلمبیایی

گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: اتفاقات رمان در مقطع زمانی سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ رخ می‌دهد و براساس زندگی واقعی و تجربیات شخصی نویسنده آن است. اینگرید روخاس‌ کونترراس به خشونت‌های این دو دهه در کلمبیا پرداخته که با فقر، فساد، آدم‌ربایی، ترور شخصیت‌ها و فعالیت خودسرانه درگیر است.

کتاب «میوه درخت سرمستی» یک فصل در میان به دو شخصیت اصلی داستان یعنی «پترونا» و «چولا» می‌پردازد. اولی شخصیت خدمتکار که سرپرستی خانواده را به‌عهده دارد و دومی دختری شاد از خانواده‌ای به‌نسبت مرفه است. هر دو دختر دوران بلوغ را با تجربه‌های متفاوتی طی می‌کنند و با انتخاب‌هایی که دارند مسیر زندگی آن‌ها دچار تغییر می‌شود.

نویسنده در این رمان تاریخی که ۳۳ فصل دارد با ادغام دنیای این دو شخصیت توجه مخاطب را به موضوع محرومیت و نابرابری جلب می‌کند. اینگرید روخاس‌ کونترراس در نگارش رمان متاثر از حضور سیاست در زندگی کودکان است. داستان رمان تخیلی است اما جزییات تاریخی و رخدادهای سیاسی از ترور گالان، خشکسالی، تعقیب پابلو اسکوبار، دعایش و آخرین مصاحبه‌اش واقعی هستند و وقایع تاریخی سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴ به‌ترتیب ارائه شدند.

اینگرید روخاس کونترراس نویسنده اهل کلمبیا، مقالات و داستان‌های کوتاهی را منتشر کرده و جوایز متعددی بدست آورده است. «میوه درخت سرمستی» در سال ۲۰۱۸ به بخش گزیده سردبیر روزنامه نیویورک تایمز راه یافت و مدال نقره جایزه کتاب کالیفرنیا را برای بهترین رمان اول گرفت.

در بخشی از رمان می‌خوانیم: «به او گفتم من دخترتان را نجات دادم، از من محافظت کنید. او انگشترهایش را درآورد و توی جیب‌هایم گذاشت و به من گفت فرار کنم. پول توی دست‌هایم چپاند و گفت فلنگ را ببندم گفتم جایی ندارم، آن‌ها خانواده‌ام را تهدید کرده‌اند، معلوم نیست چه کارهایی بکنند. او صلیبی از روی پیش‌بخاری‌اش برداشت و آن را هم توی دست‌هایم گذاشت. گفت دعا می‌کنم، و فهمیدم فقط من بودم که به‌خاطر دختر زنی دیگر همه‌چیز را به خطر انداخته‌ام و هیچ‌کس این کار را برای من نمی‌کند. فکر می‌کردم بلافاصله می‌توانم فرار کنم. سوار اتوبوسی می‌شدم که مرا به ایستگاه مرکزی می‌برد بلیتی می‌خریم و تا جایی که پولم می‌رسید دور می‌شدیم. خانه‌ها را تمیز می‌کردم و جارو می‌زدم تا پول بیشتری به دست آورم. هزاران هزار کیلومتر بین خودم و گوریون فاصله می‌انداختم».

گروه رسانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *