“آژنگ نیوز”:با یک آفرین می توان یک سرنوشت را تغییر داد.کیوان آقابابایی سامانی در این خصوص نوشته است:

یکی از روزهای تابستان ۱۳۷۶ بود. برای شرکت در مصاحبه‌ی آزمون دکتری مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم‌ پایه‌ به زنجان رفته بودم. مرکزی تازه‌تأسیس که به‌گمانم دوره‌ی سومی بود که دانشجوی دکتری می‌گرفت. چندی قبل از آن در ‌آزمون دکتری دانشگاه صنعتی شریف رد شده بودم. امید کمی به ادامه‌ی تحصیل داشتم و کم‌کم خود را آماده‌ی سربازی می‌کردم. مسائل ایام جوانی هم -چنان‌که افتد و دانی- مزید بر علت شده بود و روحیه و حال خوشی نداشتم. با چنین حال و روزی و با زخمی عمیق از تیغ که روز قبلش هنگام اصلاح صورت بر چانه نشانده بودم خودم را به جلسه‌ی مصاحبه رساندم. ظاهر و باطن به هم می‌مانستند.

جلسه‌ی مصاحبه در اتاق بزرگی برگزار می‌شد. استادان مصاحبه‌کننده دور میز مستطیل‌شکلی نشسته بودند و من در یک انتهای میز پای وایت‌برد ایستاده بودم. صندلی انتهای دیگر میز که معلوم بود جایگاه خاصی است خالی بود.

دو-سه سؤال اول و پاسخ‌های درست یا غلطی را که دادم به خاطر نمی‌آورم. بعد از آن بود که دکتر یوسف ثبوتی از در درآمد و یک‌راست رفت در همان جایگاه خاص نشست. چه ابهتی! دومین باری بود که می‌دیدمش.
(بار اول بهار ۱۳۷۰ بود. در دانشگاه صنعتی اصفهان دانشجوی کارشناسی بودم و دکتر ثبوتی برای شرکت در دوره‌ی بهاره‌ی فیزیک بس‌ذره‌ای به دانشگاه آمده بود. از ماشین که پیاده شد همان ثبوتی‌ای را دیدم که آوازه‌اش را شنیده بودم: جدی، پر ابهت و استوار. یادم نیست سلامی هم کردم یا زبانم بند آمده بود؛ غرق حیرت، محو تماشا.)

Attract Positive Energy 6 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

ثبوتی به پشتی صندلی‌اش تکیه داد و پیپ‌اش را آتش زد. داشتم سؤال قبلی را جواب می‌دادم. از اول هم با ترس و اضطراب وارد جلسه شده بودم. تازه ثبوتی را هم که دیدم، اوضاع بدتر شد. صبر کرد تا پاسخ سؤال قبلی را به پایان برسانم. بعد پرسید: «از اصل هم‌پاری انرژی چی می‌دونی؟» چیزهایی را که می‌دانستم دست‌وپاشکسته گفتم. پاسخ ثبوتی این بود: «آفرین؛ خیلی چیزا بلدی»

ناگهان احساس کردم جریان خونم سریع‌تر شده، اکسیژن بیشتری به مغزم می‌رسد، ترس و اضطرابم از میان رفته و اعتماد به نفس پیدا کرده‌ام. بقیه‌ی جزئیات آن جلسه مهم نیست. در آزمون پذیرفته شدم و دوره‌ی دکتری‌ام در زنجان بهترین خاطرات دوران تحصیلم را رقم زد. آن «آفرین؛ خیلی چیزا بلدی» بی‌تردید نقطه‌ی عطف مهمی در تمام زندگی‌ام بود.

یک آفرین، یک تشویق، یک لبخند، یک نگاه مهربان، یک کلام همدلانه کار سختی نیست ولی می‌تواند به دانشجویی زندگی ببخشد، روحی در کالبد جوانی بدمد یا مرهمی بر زخمی باشد. همین.

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *