به گزارش “آژنگ نیوز”در زندگی روزمره هزل بهتر است یا طنز ؟کریستین بوبَن” می نویسد:من هزل را نه در ادبیات دوست دارم و نه در زندگی، در عوض طنز را می ستایم. گاه به خود می گویم نوشته هایم زیاده تیره و تار است، چرا که زندگی را به صورتی طنز آمیز، شیرین، غیر قابل پیش بینی و خلاف عرف دوست دارم و این زمان مایلم این جنبه را به نوشته های خود بدهم.

هزل گونه ای ریاکاری است. در کشورهای اروپای شرقی، مردم گرفتار نظام های سیاسی حاکم بر خود بودند و تنها راهی که برای آنان باقی مانده بود، که البته چیزی جز بن بست نبود، این بود که هر چه بیشتر شوخیهایی درباره حکومت بسازند و بین خود بخندند. بدین طریق می خواستند بگویند که فریب نظامی را که در آن زندگی می کنند نخورده اند. این مثال بدان معنی است که از دیدگاه من، استفاده از هزل قطعی ترین نشانه آن است که از فشاری رنج می بریم.

هزل در زندگی روزمره ما حضوری کامل دارد و مثلا می توانیم بگوییم که بیش از نیمی از برنامه های تلویزیونی، از هزل به عنوان موتور محرک خود استفاده می کنند. این قاعده در برنامه هایی که talk show نامیده می شوند، به کار می رود. برنامه های مزبور در عین حال که مبتذلند، می خواهند بگویند فریب ابتذال را نخورده اند. این نشانه آن است که در حال خفه شدنیم و نمی دانیم چگونه باید خود را نجات دهیم و طریقی جز این راه حقیر و ریاکارانه نمی یابیم تا بگوییم فریب نخورده ایم و به آنچه می کنیم ایمان نداریم.

image 36 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

در هزل، میل به هوشمندتر جلوه کردن از آنچه هستیم و آنچه می زییم نیز نهفته است و این از دیدگاه من تعریف دقیق حماقت است. برای آن که فشاری این گونه را در هم شکنیم، طریقی جز راه سادگی، طنز و لبخندی که پیش می آید، نداریم. طنز سقراطی در نقطه مقابل هزل امروزین است، کلامی زاینده است که گفت و گو را امکان پذیر می سازد، در حالی که هزل راه را بر پاسخ می بندد، چرا که مرتبه سخن را فراتر از آنچه هست جلوه می دهد.

در نتیجه کسی که سخن می گوید دست نیافتنی می شود، زیرا آن گونه سخن می گوید که نتوان به او پاسخ گفت. این همان کاری است که تلویزیون انجام می دهد. این هزل امروزین در نقطه مقابل طنز سقراطی است که زایش کلام است. آنچه در سیمای سقراط مرا تحت تاثیر قرار می دهد، “دیو” او است که آن را به صورت فرشته می بینم. این دیو به سقراط چیزی نمی گفت، تنها رشته اندیشه اش را از هم می گسست و او را به دودلی می انداخت، به نحوی که اندیشه حقیقی وی می توانست جریان خود را ادامه دهد.

منبع :کتاب رفیق اعلی: کریستین بوبَن، ترجمه پیروز سیار، فرهنگ نشر نو، چاپ اول، ۱۳۹۵. ص ۲۰۵ و ۲۰۶

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *