اینکه چرا خیرین فرهنگی نداریم؟ سوال قابل توجهی است.چنانکه افتد و دانی، بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان مغرب زمین در تالیف آثارشان از مساعدت و حمایتهای مالی انجمن‌ها و موسسات خیریه خصوصی برخوردارند.

بارها دیده و خوانده‌ایم که در مقدمه‌ی کتابهایی که به زبانهای لاتین تالیف یافته، نویسنده از کمک‌های مالی و نقدی چندین موسسه و انجمن و افراد حقیقی و حقوقی و… در حین پژوهش و تالیفش تشکر و قدردانی کرده است.
پرسشی که شاید برای کثیری از مخاطبان این جریده طرح باشد این است که جوامع غربی چگونه به چنین بلوغی رسیده‌اند که خیرات و مبرات را نه فقط در کمک به مستمندان و فقرا، بل در حمایت از اهل فکر و اندیشه و تفکر نیز میبینند؟! چرا برای جامعه ما برغم داشتن سابقه‌ای طولانی در امر خیریه و امداد فقرا و سنت دیرپای صدقه به مستمندان، خیریه فرهنگی و علمی چنین غریب و ناآشناست؟ چرا در جامعه ما حتی ثروتمندان نیز فاقد این فضیلت هستند؟ به استثنائات و موارد شاذ کاری ندارم، آنچه مسلم است این است که چنین خیریه‌های فرهنگی، یک سنت و سبک غالب نیست.
چند نکته در این خصوص به نظرم میرسد:
نخست آنکه، کمک به مستمندان و فقرا، از جهت روانشناختی برای فرد خیّر، دستاورد نقد دارد. آدمی وقتی به فقیری کمک میکند، بیشتر به روان خود کمک کرده است. التذاذی که با مشاهده نتیجه کمک به فقیر، به آدمی دست میدهد، در کمکهای فرهنگی چندان ملموس و محسوس نیست. تصورش را بکنید، شما به یک نویسنده کمک میکنید تا کتابش را بنویسد. حال آیا این کتاب مفید باشد، یا نباشد، خوانده شود یا نشود، در طریق حق باشد یا نباشد، و هزار اما و اگر دیگر، آن التذاد و لذت را که در کمک به فقیر وجود دارد، سلب میکند.

image 135 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ


دو دیگر اینکه اگر کمک به فقرا نوعی معامله (خواه با خدا، خواه با نفس خود) باشد، سود و انتفاع آن، کاملا ملموس و محسوس است. اما در کمک به یک نویسنده، هیچ سود ملموس و التذاد محسوسی وجود ندارد، چراکه اساسا معامله‌ای وجود ندارد، نه با خدا و نه با نفس خودت. از یکسو تو کمک کرده‌ای کتابی نوشته شود که شاید باطل و غیر الهی باشد، پس با خدا معامله نکرده‌ای. از دیگر سو، برای خودت هم هیچ التذاذی ندارد، چون آن کتاب و نویسنده اثرش را تماما مدیون تو نمی‌بیند، بل مدیون تفکر و پژوهش خود میداند. تو گویی در کمک به یک نویسنده، کلاه بر سرت رفته است. پس چرا باید وارد چنین معامله سراسر ضرر شد؟!
اینجا همان نقطه‌ایست که می‌بایست درباره فرهنگ یک قوم تامل کرد. فرهنگی که علم و دانش را برای چیزی غیر از علم و دانش بخواهد، ناگزیر فرهنگی کاسبکارانه خواهد بود. شاید کسی مدعی شود که ما در مواریث دینی و مذهبی توصیه‌های فراوان در کمک به نویسندگان و اهل علم داریم، اما نباید فراموش کنیم که این توصیه‌ها سراسر معطوف به علم و عالم دینی است. یعنی آن کمکی پسندیده و توصیه شده است که معطوف به علوم دینی و مذهبی است، و کمک به مطلق علم و علم مطلق، نه تنها وجود ندارد، بل نکوهش نیز شده است. علوم و کتب ضاله را نباید حمایت کرد، بل می بایست در از بین بردنشان کوشید. بی دلیل نیست که در کتب فقهی ما، درباره کتب ضاله احکام بسیار سختگیرانه‌ای وجود دارد.
خلاصه میخواهم بگویم، تا وقتی که ما مطلق علم و دانش را نپذیریم و دست از نگاه کاسبکارانه (اعم از الهی یا نفسانی) بر نداریم، به آن بلوغ نخواهیم رسید. رشد علم و دانش به کمک نیازمند است، حتی بیشتر از فقرا و مستمندان، و تا زمانیکه چشم اهل علم، به قدرت و کمکهای ارباب قدرت باشد، نه رشدی خواهیم داشت و نه علمی پا خواهد گرفت. جامعه ما عمیقا به خیرین و امدادگران علمی و فرهنگی نیازمند است تا این کجاوه فرسوده و کهنه به سر منزل مقصود برسد.

اکبر جباری

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *