آیا خواندن موجب شکل گیری شناخت است؟
ساسان حبیبوند
دوستی راجع به کتابی از یک فیلسوف سوالی داشت که بخواند یا نخواند.
پرسیدم: علاقه شما به فلسفه عالی است اما قبل از ورود به جزئیات، آیا تاریخ فلسفه را مطالعه کردهاید؟ تعریف فلسفه و هدف آن را میدانید؟ شاخههای اصلی این علم را میشناسید و از عمدهی مسائل و مباحث فلسفی آگاه هستید؟
جوابش منفی بود.
گفتم: برای درک آثار و دیدگاههای متفکران هر علم، باید ابتدا نقشهای کلان و کلی از آن حیطه علمی داشت، اهداف، موضوعات و مسائل مهم آن را شناخت و از تاریخچه آن را ولو بالاجمال، آگاهی داشت و البته همه اینها را باید از منابع دقیق و معتبر علمی خواست.
تنها در این صورت است که خواهید توانست نوشتههای نویسندگان مختلف آن را به خوبی بفهمید و از آن بهره کافی بگیرید.
هر شاخهای از دانش، مانند یک درخت است، درختی که آراء و آثار متفکران، میوهی آناند.
شما میتوانید از بازار، میوه بخرید و در یخچالتان بچینید و هر وقت خواستید مصرف کنید، ولی با این کار، همیشه مصرفکننده خواهید ماند و ذهن و اندیشه خود شما هرگز میوه نخواهد داد. البته تولد میوه بدون شاخه ممکن نیست و تولد شاخه بدون تنه و تنه بدون ریشه محال است. حتی شناخت درست یک “میوه” بدون شناخت کلیت درختی که آن میوه از او برآمده، دشوار است.
از آن گذشته، خود علوم هم دارای اولویت و تقدم و تأخر هستند و فهم برخی، مستلزم آشنایی قبلی با بعضی دیگر است.
بیشتر ما این بیت مشهور ناصر خسرو را شنیدهایم که:
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
مطمئن نیستم منظور شاعر، همان چیزی است که مد نظر ماست ولی اگر با این نگاه هم به آن فکر کنید، سخن گویایی است.
به این معنا، نهتنها هر شاخه از علم، بلکه کلیت دانش هم – دستکم در مقام آموختن- دارای ساختاری ارگانیک و درختگونه است و بهتر است از اساس شروع کرد و به شاخه ها رسید. چند حیطه از علوم هستند که ذاتا اولویت دارند و برای فهم بقیه، ضروری و کمککنندهاند. اینها را باید اول خواند. اینها در حکم راه و جاده هستند و علوم دیگر در حکم ماشین. اول که جاده را بسازی و هموار کنی، بعد، ماشینها خیلی خوب و روان به حرکت و سیر خودشان ادامه خواهند داد (برعکسش را خودتان تصور کنید!)


توصیه من این است که شخص، از مطالعه منابع مقدماتی معتبر در چند شاخه اصلی و مهم شروع کند و سپس به ادامه تحقیق و مطالعه در شاخه یا حیطهی مورد علاقه خود بپردازد. فهرست زیر را به همین منظور تهیه کردهام و با شما درمیان میگذارم.
تصورم این است که حداقل مطالعات زیرساختی و بنیادینی که باید انجام داد اینهاست:
۱. تاریخ، شامل:
الف. تاریخ جهان
ب. تاریخ ایران (یا کشور خود)
۲. روانشناسی علمی
۳. فلسفه، شامل:
الف. تاریخ فلسفه (زندگی و آثار فلاسفه بزرگ)
ب. آراء و مکاتب فلسفی
۴. خودشناسی
۵. عرفان (آثار علمی و آکادمیک)، شامل:
الف. تاریخچه عرفان
ب. آثار و آراء عرفای بزرگ
۶. تاریخ علم
۷. تاریخ ادیان
۸. ادبیات فارسی (یا زبان مادری خود)
۹. زبانشناسی
۱۰. جامعهشناسی
در نهایت و در بخش پایانی سخن آخرم دو چیز است:
یکی آن که فهرست بالا، ماحصل دانش ناقص من است و بیشک اهل علم و تحقیق ممکن است نظراتی متفاوت و بهتر درباره حیطههای ضروری داشته باشند که اگر در میان بگذارند، سپاسگزار خواهم شد.
دیگر آن که خواندن و فهمیدن درست ده یا بیست کتاب مقدماتی و جامع در حیطههای بالا (حداقل یک کتاب خوب و جامع در هر حوزه) به اندازه خواندن پراکندۀ هزاران کتاب مختلف، تأثیر و سودمندی دارد.
گروه ادبیات