آژنگ نیوز”:یک برنامه در تلویزیون با عنوان «بروبچه‌های پشت پنجره» در اوایل دهه ۶۰ از شبکه یک پخش می شد. البته خیلی ها نام این برنامه را به خاطر ندارند اما قطعا محتوای آن برایشان یک خاطره نوستالژیک است.

 برنامه ای که مجری آن همان معلم معروف بود که لباس روستایی به تن می کرد و با دو تکه چوب و تکه ای گچ در دست تلاش می کرد تا خط قرمزهای سرسخت آموزشی آن زمان را بشکند و در فضایی جدید و فارغ از سخت گیری های مرسوم به کودکان ابتدایی درس بیاموزد.

این قصه گوی پیر که لباس بلندی برتن داشت و کلاهی بر سر می نهاد و عصایی در دست می گرفت، خود راوی نمایشی می شد که کارگردان آن هم بود و هر بار شخصیت هایی نظیر کدخدا شعبانعلی، اکبر آقا، آقا کمال و … را خلق می کرد و خودش هم یک تنه آنها را اجرا می کرد. در میانه را نیز با صدای گرمش آوازی سر می داد تا دانش آموزان بیشتر با او ارتباط برقرار کنند.

نیر زاده 1 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

برنامه اش مدتی عصرهای جمعه پخش می‌شد و آن زمان خیل مخاطبان میلیونی پای درس این معلم مهربان می‌نشستند. ابزار کار استاد، به جز ظاهر و لباس‌ و گچ و تخته‌پاک‌کن، مقداری شعر و موسیقی بود و دو تکه چوب، که با بر هم زدن‌شان به صورت ریتمیک و ملودیک، از دانش‌آموزان می‌پرسید: «خوشگل بگو، قشنگ بگو، که این با این چی می‌شه؟» (هنگام خواندن و پرسش آوازگونه‌اش نیز مثلا دو حرف به هم چسبیده «ب» و «الف» را نشان می‌داد). آن‌وقت، دانش‌آموزان، همصدا و هماهنگ جواب می‌دادند: «با، با، با، می‌شه

هر جلسه را هم با گفتن این جمله به پایان می رساند که «مجلس تمام گشت و به آخر رسید…ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم» همین جمله هم منجر می شد تا ولوله ای در دانش آموزان بیافتد تا همچنان از استاد «حسن نیرزاده نوری» بخواهند که درس دادنش را ادامه بدهد. برای  معرفی بیشتر او به روایت آقای جعفریانواحمد اشرف‌اسلامی استناد می کنیم.

دکتر علی جعفریان (دانش‌آموخته دوره‌ ۲۴ مدرسه‌ علوی و رئیس دانشگاه علوم‌پزشکی تهران) درباره‌ او چنین می‌گوید:

آقای نیّرزاده معلّم کلاس اوّل من بود. سال ۵۲ کلاس اوّل بودم. گروه زیادی از بچّه‌های علوی شاگرد او بودند. مدل درس دادن خاصّ خود را داشت. «کدخدا و اکبر» نمایشی بود که خودش بازی می‌کرد تا برای بچّه‌ها الفبا را آموزش بدهد. هفته‌ای یک روز، دوسه ساعت می‌آمد و حرف جدیدی را که می‌خواست یاد بدهد، در قالب داستان یاد می‌داد و در طول هفته هم، یک معلّم داشتیم که تمرینات را انجام می‌داد.

نیر زاده4 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

البتّه من اوایل از ایشان می‌ترسیدم؛ چون سبیل کلفت و چشم نافذی داشت. به پدرم گفتم: «نمی‌خواهم به مدرسه بروم و از ایشان می‌ترسم!» یک روز، پدرم به مدرسه آمد و با آقای نیّرزاده صحبت کرد. کلاس بزرگی در مدرسه بود و روزی که آقای نیّرزاده می‌آمد، چهار تا کلاس در یک‌ جا جمع می‌شدند و او درس می‌داد. مرحوم نیّرزاده مرا صدا کرد و کنار خودش نشاند و به من خندید و به شانه‌ام زد تا ترسم بریزد.

همچنین زنده‌یاد احمد اشرف‌اسلامی (دانش‌آموخته دوره‌ ۳ مدرسه‌ علوی و عضو هیأت‌ مدیره‌ مؤسّسه‌ فرهنگی روزبه) که زمانی شاگرد آقای نیّرزاده و بعدها همکار او در مدرسه بوده، درباره‌ او چنین می‌گوید:

ما چهار نفر بودیم و معلّم چهار کلاس. آقای نیّرزاده استادمان بود و به ما درس می‌داد. ما مطالب را در کلاسها پیاده می‌کردیم و او جزوه می‌داد و تمرین حل می‌کردیم. خدا ایشان را رحمت کند! برای ما دقیق می‌نوشت که هر روز باید چه‌کار کنیم.

یک دوره‌ آموزشی و ‌تربیت‌معلّم کامل با او داشتیم. مهربانی و دلسوزی عجیبی برای بچّه‌ها داشت. با اینکه تا حدودی به قیافه‌اش نمی‌آمد، ولی انصافاً بچّه‌ها را از صمیم قلب دوست داشت و این خیلی عجیب بود. خیلی به کارش علاقه‌مند بود و خیلی هم قوی کار می‌کرد. ضمن این‌که تسلّطش هم به ادبیّات زیاد بود؛ مثنوی را تصحیح و چاپ کرده بود.

گاهی به‌طور جدی مریض بود و یکی‌دو‌تا قرص آسپرین و… می‌خورد تا بتواند سر کلاس برود. تدریسش هم حرف نداشت؛ خیلی قشنگ درس می‌داد. از کلاس که بیرون می‌آمد، مثل جنازه می‌افتاد. مرحوم عمیدی مرتب چای می‌آورد تا آقای نیّرزاده را سرحال بیاورد.

نیر زاده 3 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

ما خیلی از مطالب را از ایشان یاد گرفتیم. سعی هم کردیم چیزهایی را که یاد گرفتیم، دقیقاً به کار ببریم. من هنوز هم واقعاً دعایش می‌کنم. خصوصیّتی داشت که من با استفاده از رفتار او، با خدا مناجات می‌کنم. مرحوم نیّرزاده ضمن اینکه اصلاً دلش نمی‌خواست بچّه‌ای ضعیف باشد، سعی می‌کرد اشتباههای بچّه‌ها را بپوشاند؛ حتی امتحان ثلث اوّل هم که بود، اگر بچّه‌ای غلط می‌نوشت، سعی می‌کرد درستش کند؛ مثلاً جایی که معلوم بود دانش‌آموز برای «س» دو تا دندانه گذاشته، خودش یکی اضافه می‌کرد و نمره‌اش را می‌داد. این رفتار آقای نیّرزاده برایم خیلی مهم بود که واقعاً نمی‌توانست ببیند شاگردش یا محصولش خطا دارد و سعی می‌کرد درستش کند.

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *