“آژنگ نیوز”:سفر با کجاوه به مشهد یکی از مهمترین سفرهای صورت گرفته در زندگی مردم در دوره قاجار بود. محسن صدر در خاطراتش به روایت سفرش با کجاوه پرداخته و می نویسد:
من در اوایل سال ۱۳۱۴ هجری قمری؛بعد از واقعه قتل ناصر الدین شاه یعنی اواخر محرم آن سال سفری بمشهد برای زیارت رفتم. مسافرت من مقدمه نداشت جز اینکه عموی کوچک من سید کمال الدین که بواسطه نزدیکی سن من با وعلاوه بر نسبت رفاقت داشتم بطهران آمد و قصد سفر مشهد کرد. من هم مایل شدم و با آنکه مخارج راه نداشتم جزئی پولی از یکی از دوستان قرض کرده و با عمویم یک کجاوه اجاره کردیم در آن تاریخ طرز مسافرت راحت با کجاوه بود و چون حالا نیست شرح کجاوه را باید گفت.
کجاوه عبارت از یک جفت جعبه چوبی بزرگ بود که سطح زیرین و دیواره آن تاحد نیم متر یا کمی بیشتر با تخته های محکم بهم متصل شده و قسمت فوقانی آن با تخته های فاصله دار که بطور نیمدایره محاذی یکدیگر واقع شده به تخته هایزیرین متصل بود و جلو این دو جعبه برای داخل و خارج شدن و برای اینکه جلودید باز باشد تخته نداشت داخل کجاوه را بالحاف یا پتو فرش کرده و جای نرم آماده میکردند و اطراف داخل راهم بالحاف یا پتو و بالش مرتب میکردند که در حرکت اعضای بدن را چوبهای کجاوه صدمه نرساند و این یک جفت جعبه را با طنابها بیکدیگر متصل میکردند و روی قاطر اسب باری میبستند و نسبتاً جای راحتی بود روی جعبه ها هم از پارچه های ضخیم پوشیده میشد و در جلو پرده داشت که راکب هر وقت میخواست پرده را می افکند و هر وقت میخواست پرده را بالا می زد.

هر کس مقداری از لوازم مسافرت که در راه برای مسافر لازم است همراه خود بر میداشت مثل جعبه شیرینی و مقداری میوه و آب و شربت و سایر مشروبات و اسباب سیگار و کتاب و امثال اینها در کجاوه جا داده میشد و مسافر در کجاوه از سرما و آفتاب محفوظ و لوازم او همراهش بود و حرکت مرکب مانند گهواره خواب آور بود.
باری ما دو نفر یک قاطر برای کجاوه که هر دو نفر ما را بمقصد میرسانید از طهران تا مشهد دوازده تومان کرایه کردیم و با دو نفر از دوستان که آنان نیز عازم این مسافرت بودند قرار دادیم هم خرج و تا مشهد باهم باشیم و یک آشپز استخدام ویک قاطر بمبلغ شش تومان برای حمل آذوقه و اسباب آشپزی و چای کرایه کردیم و بنابراین برای هر نفری هفت تومان و پنج ریال کرایه تعلق میگرفت ولی از طهران تا مشهد یکماه راه بود که مسافت فیمابین را در بیست و پنج روز طی می کرد و پنج روز هم در بین راه هر روز در یک شهر برای رفع خستگی و تهیه آذوقه برای چندمنزل دیگر توقف میکردند.
در آنوقت به و اسطه مخاطرات بین راه قافله میبایست با جمعیت کافی باشد مثلا قافله ما در حدود دویست نفر بود که با یکصد و پنجاه اسب و قاطر باری حرکت میکرد . زحمت این طرز مسافرت بیشتر دو چیز بود یکی صرف وقت زیاد برای
طی راه و یکی گرد و خاک قافله خصوصا برای مسافرینی که قاطرهای آنها خوب نبود و اغلب عقب بودند ولی ار سایر جهات مسافرت با تفریحی بود و عالم خوبی داشت و چون مسافرت ما در تابستان بود اول شب شام میخوردیم و سوار می شدیم و پاسی از شب را با هم کجاوه خود صحبت میکردیم و در اواخر شب که خواب غلبه می کرد خواب میرفتیم تاصبح وقت صبح یا بمنزل رسیده بودیم و یا پیاده شده نماز می خوانیم و تماشای صحراها و کوههای بین راه و طلوع آفتاب جلوه هایی داشت که هر بی حسی را مجذوب میکرد .خلاصه وقتی بمنزل میرسیدیم بعد از صرف چای و صبحانه قدری میخوابیدیم و بعد از آن به تماشای این شهر یا ده که منزلگاه بود می پرداختیم تا اول شب که بازمهیای حرکت شویم.
البته در فاصله بسیار اتفاق می افتاد که اهل فضل و دانش بودند و با یکدیگر مصاحبت بی آلایشی پیدا میکردند و برای هر طبقه چه اهل تقوی و علم یا اهل فسق وفجور ، مصاحبینی از جنس خود پیدا میشد و بایک دیگر مانوس میشدند و جوانهای اهل فسق قافله بیشتر در طلب شکاری از جنس لطیف مسافرین بودند چنانکه در قافله ما دو نفر جوان بودند که یکی دو نفر از زنهای جوان قافله را گمراه کرده و و هر چند من شخصاً توجهی به عوالم آنان نداشتم ولی یکنفر از رفقای ما شب وروز مراقب حرکات آنان بود. او تفصیل هر منزل و گزارش حالات آنها را به ما می گفت. ما در اواخر ماه صفر بمشهد رسیدیم و من و عمویم شجاع الدین خان که ملقب به ارفع السلطان و رئیس قزاق مشهد بود بمنزل او وارد شدیم و دوماه ونیم توقف ما در مشهد طول کشید. عمویم سودای درویشی در سر داشت خصوصاً که مصاحبت ما در مشهد با چند نفر از مریدهای حاجی ملا سلطانعلی گنابادی که در آن عصر شهرتی بسزا در ارشاد داشت و عده زیادی از مردم مشهد و طهران و سایر ولایات ایران مرید او بودند و کراماتی از او نقل می کردند اتفاق افتاد و بالجمله عمویم بطرف گناباد رفت و در آن موقع ترتیب قزاق خراسان برهم خورد و پسر عمویم عازم طهران شد و در ماه مهر من باتفاق عموزاده روانه طهران شدیم.
خاطرات محسن صدر
گروه تاریخ