“آژنگ نیوز”:اصطلاح فمینیسم نئولیبرال اولین بار توسط کاترین روتنبرگ، محقق مطالعات رسانهای و فرهنگی، در سال ۲۰۱۳ معرفی شد. روتنبرگ از آن برای توصیف ادغام رو به رشد بین شکلی از فمینیسم متمرکز بر توانمندسازی فردی و منطق عقلانیت نئولیبرال استفاده کرد، که به گفته وندی براون، نظریهپرداز سیاسی، معتقد است که «همه جنبههای زندگی باید از نظر اقتصادی درک شوند».
این شاخه از فمینیسم، تداوم نابرابریهای جنسیتی، بهویژه در دنیای رهبری تحت سلطه مردان را تصدیق میکند، اما مسئولیت غلبه بر آنها را بر دوش زنان میگذارد و آنها را به خودسازی و تأکید مداوم بر ارزش خود ترغیب میکند. اما در زیر این مسئولیت، نوع جدیدی از فشار نهفته است – نه تنها تأکید بر ارزش خود برای مردان، بلکه برای زنان دیگر. این فشار نه از مردسالاری سنتی، بلکه از تعصب درونیشده در میان زنان ناشی میشود. این امر چیزی را که ما، با ترکیب اصطلاحات ادبیات عامهپسند و دانشگاهی، «پدیده ابرزن فریبکار» مینامیم، تقویت میکند – حس کافی نبودن که ناشی از انتظارات متناقض و غیرواقعی است.
برای بررسی این پدیده، ما بین سالهای ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ با زنان در نقشهای اجرایی در بخش لوکس فرانسه، محیطی که مظهر انتظارات اصلی زنانگی نئولیبرال است، ۲۰ مصاحبه عمیق انجام دادیم: اینکه زنان باید رهبری کنند، الهامبخش باشند و بینقص به نظر برسند – همه در یک زمینه رهبری تحت سلطه مردان. ما از افراد مورد مطالعه خود در مورد چگونگی ساخت برندهای شخصی، روالهای رهبری روزانه، انواع فشارهایی که با آن مواجه میشوند و نحوه ایجاد تعادل بین انتظارات حرفهای و شخصی پرسیدیم.

برای تجزیه و تحلیل پاسخهای افراد، رویکردی کیفی را در پیش گرفتیم که تحلیل موضوعی و گفتمان را با استفاده از منطق قیاسی که بین دادهها و نظریه در رفت و برگشت بود، ترکیب میکرد. تحلیل موضوعی به ما کمک کرد تا الگوهای تکرارشونده را در روایتهای شرکتکنندگان شناسایی کنیم. تحلیل گفتمان این روایتها را در یک زمینه اجتماعی گستردهتر قرار داد. این تحلیل نشان داد که چگونه آرمانهای فرهنگی زنانگی و رهبری، شیوههای صحبت زنان در مورد تجربیاتشان را شکل میدهد.
در یافتههای اولیه مطالعه ما، که در حال حاضر تحت بررسی همتا است، برخی از پاسخدهندگان احساس غرور و موفقیت را توصیف میکنند. برخی دیگر در عوض به خستگی، احساس انزوا و فشار برای تحقق یک آرمان غیرممکن اشاره میکنند.
نسخه جدیدی از پدیده خودفریبی
پدیده خودفریبی به احساس مداوم شک به خود اشاره دارد: این باور که شما واقعاً لیاقت موفقیت خود را ندارید. شما ممکن است دستاوردهای خود را به شانس، زمانبندی خوب یا کمک دیگران نسبت دهید، نه به شایستگی خودتان.
این اصطلاح در اواخر دهه ۱۹۷۰ توسط روانشناسان پائولین کلنس و سوزان ایمز، بر اساس کارشان با زنان موفق، ابداع شد. بسیاری از زنانی که کلنس و ایمز با آنها مصاحبه کردند، مدرک دکترا گرفته بودند و سمتهای بالایی داشتند، اما همچنان احساس فریب خوردگی میکردند. آنها میترسیدند که به اشتباه در برنامههای تحصیلات تکمیلی پذیرفته شده باشند، یا اینکه همکارانشان به نوعی آنها را بیش از حد ارزیابی کرده باشند.
از آن زمان، پدیده ایمپاستور به طور گسترده شناخته شده است (و اغلب “سندرم ایمپاستور” نامیده میشود). این پدیده که به ویژه در بین زنان رایج است، معمولاً با سه بخش همراه است: احساس فریب خوردگی، ترس از کشف شدن، و تلاش برای باور به موفقیت شخصی، حتی در حالی که برای حفظ آن سخت تلاش میکنند.
اما چیزی تغییر کرده است. امروزه، مبارزات و ترسهای زنان در نقشهای رهبری دیگر فقط مربوط به لیاقت جایگاه خود نیست، بلکه مربوط به همه چیز بودن همزمان است: یک رهبر آیندهنگر، یک مادر کامل، یک شریک حامی، یک مربی الهامبخش، یک دونده ماراتن آگاه به سلامت، یک بازیکن تیمی که هنوز هم برجسته است. نکته قابل توجه این است که فشار همیشه از سوی مردان نیست. زنان اغلب به ما میگفتند که از قضاوت زنان دیگر میترسند.
در پشت آنچه ما به عنوان نسخه جدیدی از پدیده دغلکاری میبینیم، مجموعهای رو به رشد از تحقیقات وجود دارد که نشان میدهد شک به خود زنان توسط رقابت درون جنسیتی شکل میگیرد. به عنوان مثال، مطالعات دانشگاهی در مورد ایده «پدیده زنبور ملکه»، زنستیزی زنانه و خشونت خرد در میان زنان نخبه نشان میدهد که چگونه زنان در نقشهای رهبری ممکن است از زنان دیگر فاصله بگیرند یا هنجارهای مردانه را اعمال کنند. این امر به ویژه زمانی اهمیت پیدا میکند که در نظر بگیریم چگونه درونیسازی زنانگی نئولیبرال، پدیده دغلکاری را به چیزی پیچیدهتر تبدیل میکند. در آثاری مانند «به سوی خود متمایل شوید. زنان، کار و اراده رهبری»، کتاب سال ۲۰۱۳ نوشته شری، مدیر اجرایی سابق فیسبوک، ترویج شده است.
سندبرگ، فمینیسم نئولیبرال، نابرابری را به عنوان مشکلی مطرح میکند که باید از طریق توانمندسازی فردی، اعتماد به نفس و انضباط شخصی حل شود. در نتیجه، زنان نه تنها از بیکفایتی، بلکه از ناتوانی در تجسم زن برتر – همیشه شایسته، همیشه جاهطلب و همیشه در کنترل – میترسند و از سوی زنان دیگری که آنها نیز در حال اجرا و نظارت بر همان آرمانها هستند، احساس فشار میکنند.
تجلیات پدیده زن برتر متقلب
آنچه فمینیسم نئولیبرال، همراه با پدیده زن برتر متقلب، را به ویژه موذیانه میکند، این است که خود را در لباس توانمندسازی پنهان میکند. در ظاهر، “داشتن همه چیز” آرمانی به نظر میرسد. اما در زیر آن، خستگی مزمن نهفته است. چندین زنی که با آنها صحبت کردیم به ما گفتند که تا دیروقت کار میکنند نه به این دلیل که از آنها انتظار میرود، بلکه به این دلیل که احساس میکنند باید فقط خودشان را ثابت کنند. یکی از مدیران اجرایی، تجربه اولیه رهبری خود را اینگونه توصیف کرد: “من درخواست منابع نکردم، زیرا میخواستم ثابت کنم که میتوانم خودم این کار را انجام دهم… که یک اشتباه بزرگ بود.” اینگونه است که ایدهآل ابرزن عمل میکند: به عنوان یک مدیر خودساخته که در ذهن ساکن است. مدیری که نه تنها به شما میگوید موفق شوید، بلکه این کار را بدون زحمت، بدون شکایت، درخواست کمک یا نشان دادن آسیبپذیری انجام دهید.
در رابطه با نظارت درون جنسیتی درونیشده، یک تنش کلیدی که مشاهده کردیم مربوط به مادر بودن بود: زنانی که از مرخصی زایمان برمیگشتند، نه توسط مردان، بلکه توسط مدیران زنی که جاهطلبی و تعهد آنها را زیر سوال میبردند، قضاوت میشدند. یکی از زنان گفت: «من پس از بازگشت از مرخصی زایمان از نوعی تبعیض رنج میبردم، اما این تبعیض با یک زن بود، مدیر زن من بود که گفت: ‘من سه ماه دیگر برمیگردم. اگر جدی باشی، به عقب برمیگردی.’ من احساس میکردم که به خاطر اینکه به اندازه کافی سریع به حالت عادی برنمیگردم، مورد قضاوت قرار میگیرم.»
زنانی که با آنها صحبت کردیم، احساس عدم حمایت همکاران زن، مشاهده رقابت به جای همبستگی و دست و پنجه نرم کردن با بار انجام همه کارها بدون نشان دادن آسیبپذیری را توصیف کردند. همانطور که یکی از زنان گفت: «زنان از زنان دیگر حمایت نمیکنند زیرا میترسند… ممکن است موقعیت خود را به کسی جوانتر یا باهوشتر از دست بدهند.» با وام گرفتن اصطلاحی از گفتمان رایج، این چیزی است که ما آن را معضل خواهری مینامیم: تضاد درونی بین تمایل به دیدن زنان بیشتر در عرصه رهبری و احساس تهدید در هنگام رسیدن آنها. این فقط یک شکست در همبستگی نیست. این محصول جانبی کمبود کرسی در سطوح بالا، کمالگرایی و فشار برای اجرا است.
فراخوانی برای روایتهای جدید
ما نمیتوانیم پدیده ابرزن فریبکار را با آموزش اعتماد به نفس بیشتر به زنان برطرف کنیم، زیرا مسئله کمبود اعتماد به نفس نیست – این استاندارد غیرممکنِ همیشه شایسته بودن و اثبات مداوم ارزش خود است. آنچه نیاز به بازنگری دارد، فرهنگی است که در وهله اول باعث میشود زنان احساس فریبکاری کنند. این به معنای تشخیص این است که ما به الگوهای کامل نیاز نداریم. ما به الگوهای اصیل نیاز داریم.
گفتگو باید از “چگونه زنان میتوانند اعتماد به نفس بیشتری داشته باشند؟” به “چرا اعتماد به نفس در وهله اول مورد نیاز است – و چه کسی میتواند تصمیم بگیرد که چگونه به نظر برسد؟” تغییر کند. ما به محیطهای کاری نیاز داریم که زنان بتوانند همزمان آسیبپذیر، اصیل و قابل مشاهده باشند. همانطور که یکی از مدیران به ما گفت، «نیاز به نوعی ماسک وجود دارد. اما اگر بخواهم آن را بردارم چه؟»
نویسندگان:
زوزانا استانیشفسکا
استادیار گروه مدیریت در دانشگاه کوزمینسکی؛ همکار پژوهشی، مدرسه بازرگانی ESCP
جرالدین گالیندو
پروفسور، مدرسه بازرگانی ESCP
منبع اسکای نیوز
مترجم:احسان محرابی
گروه گزارش