“آژنگ نیوز”:  در طول تاریخ کاربرد قلعه کلدیتز؛تیمارستان،آسایشگاه ثروتمندان وزندان دشمنان آلمان نازی بوده است. این بنای تاریخی در زاکسن آلمان، بر فراز صخره‌ای شیب‌دار و مشرف به شاخه‌ای از رودخانه مولده قرار دارد. این قلعه مخوف که اولین بار در قرن یازدهم ساخته شد، به عنوان تیمارستان، آسایشگاه ثروتمندان و در طول دهه ۱۹۳۰ به عنوان زندان دشمنان آلمان نازی مورد استفاده قرار می‌گرفت. در سال ۱۹۳۹، این قلعه مشهورترین نقش خود را ایفا کرد: اردوگاهی برای اسرای جنگی متفقین که بارها تلاش کرده بودند از اردوگاه‌های ناامن‌تر فرار کنند. زندانیان کولدیتز که توسط مقامات ارتش آلمان که آن را اداره می‌کردند، غیرقابل فرار تلقی می‌شدند، ایده‌های دیگری داشتند که برخی از آنها شکست‌های مضحکی بودند، اما بسیاری دیگر موفقیت‌های جسورانه‌ای بودند.

کولدیتز تسخیرناپذیر

اردوگاه قلعه کولدیتز در سال ۱۹۳۹ برای فعالیت افتتاح شد و عنوان Offizier Lager IVC به آن داده شد که نشان دهنده هدف آن به عنوان اردوگاه افسران بود. اولین زندانیان، افسران لهستانی و فرانسوی بودند که در پی تاکتیک‌های بلیتسکریگ ارتش آلمان که در سال اول جنگ پیروزی‌های چشمگیری را به همراه داشت، دستگیر شدند. با طولانی شدن جنگ، بسیاری از ملیت‌های دیگر به اردوگاه پیوستند. از جمله بازداشت‌شدگان برجسته در کولدیتز می‌توان به داگلاس بادر، تکخال نیروی هوایی سلطنتی، ژنرال تادئوش بور-کوموروسکی، رهبر قیام ورشو و سرهنگ دوم دیوید استرلینگ، بنیانگذار SAS، اشاره کرد.

کولدیتس - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

قلعه کلدیتز، زاکسن، آلمان. این قلعه اولین بار در قرن یازدهم ساخته شد.

قلعه با ابهت مطمئناً انتخاب خوبی برای یک اردوگاه زندان بود. حفر تونل، روش سنتی فرار، تقریباً غیرممکن بود زیرا قلعه بر روی صخره‌ای محکم ساخته شده بود و آشکارسازهای صدا در محل وجود داشتند. برخلاف سایر اردوگاه‌ها که معمولاً فقط با حصارهای سیمی محصور شده بودند که ممکن بود در هر جایی بریده شوند، راه‌های بسیار کمی برای ورود و خروج به قلعه وجود داشت. پنجره‌های کوچک در محل اقامت زندانیان مسدود شده بود و اکثر آنها با حداقل ۳۰ متراز بیرون فاصله داشتند. یک خندق خشک، یک دیوار بیرونی بلند، رشته‌هایی از سیم خاردار، پست‌های نگهبانی منظم، سگ‌های نگهبان و چراغ‌های جستجو وجود داشت که حتی در هنگام حملات هوایی نیز به طور مداوم روشن می‌شدند. در نهایت، پادگان کولدیتز همیشه از نظر تعداد زندانیان برتر بود.

حتی اگر زندانیان می‌توانستند از زندان خارج شوند، باز هم خود را در فاصله‌ی ۶۰۰ کیلومتری از قلمرو غیر نازی‌ها می‌دیدند. به نظر منطقی می‌رسید که فرض کنیم قلعه واقعاً غیرقابل فرار است. از سوی دیگر، برای زندانیان متفقین، فرار یک وظیفه محسوب می‌شد و آنها فقط وقت داشتند تا نقشه‌های فرار را که از مضحک تا والا متغیر بود، طراحی کنند. کشف منظم نقشه‌های فرار و دوره‌های بعدی حبس انفرادی یا حذف امتیازات، هیچ چیز از اشتیاق برای تلاش برای خروج از کلدیتز کم نکرد.

طبق مفاد کنوانسیون ژنو، اسرای جنگی باید در همان استاندارد سربازان مستقر اسکان داده شده و تغذیه می‌شدند. مکاتبات با خانواده‌هایشان در خانه مجاز بود. تا زمانی که هاینریش هیملر در سال ۱۹۴۴ آنها را ممنوع کرد، بسته‌های «آرامش» صلیب سرخ می‌توانست برای زندانیان ارسال شود، اگرچه در کلدیتز، چنین بسته‌هایی فقط به طور نامنظم می‌رسیدند. طبق کنوانسیون، حداکثر مجازات برای یک تلاش ناموفق برای فرار، چیزی بیش از یک ماه حبس انفرادی نبود.

فرارهای موفق اغلب به کمک خارجی نیاز داشتند. مانند سایر اردوگاه‌های اسرای جنگی، نگهبانان در کلدیتز را می‌شد متقاعد کرد که به سمت دیگری نگاه کنند یا وسایل ضروری مانند ابزار، مقداری پول آلمانی، قطب‌نما و اسنادی مانند نقشه و گذرنامه را فراهم کنند که به فراری اجازه می‌داد بدون شناسایی شدن از طریق قلمرو تحت کنترل آلمان سفر کند. جاعلان اسناد منحصر به فردی مانند کارت‌های شناسایی را با استفاده از کارت‌های دزدیده شده به عنوان الگو می‌ساختند. شکلات، سیگار و هر چیز دیگری که از طریق بسته‌های صلیب سرخ به دست می‌آمد، می‌توانست برای رشوه استفاده شود. اگر نگهبانان فریب می‌خوردند و به نوعی رفتار سازشکارانه متوسل می‌شدند، ممکن بود مورد تهدید قرار گیرند و مجبور به کمک به فرار زندانیان شوند. گاهی اوقات نگهبانان با آنها همراهی می‌کردند تا بعداً فرمانده اردوگاه را مطلع کنند و فرار را در اواسط اجرا خنثی کنند. فراریان نیز باید مراقب خودشان می‌بودند. برخی از زندانیان به عنوان خبرچین برای نگهبانان عمل می‌کردند و بسیاری از نقشه‌های فرار به این ترتیب نقش بر آب می‌شد.

فرارها

یک قلعه قرون وسطایی طوری طراحی شده است که مردم را بیرون نگه دارد، نه داخل. این واقعیت، همراه با اشتهای سیری‌ناپذیر زندانیان برای آزادی، به این معنی بود که صدها تلاش برای فرار انجام شده است. این تلاش‌ها از بداهه‌پردازی‌های آنی و «غرق در لحظه» گرفته تا نقشه‌هایی که ماه‌ها برای آماده شدن زمان می‌برد، متغیر بود. بسیاری از تلاش‌ها قبل از اینکه حتی عملی شوند، به دلیل بازرسی‌ها و جستجوهای منظم، خنثی می‌شدند. تلاش‌های عجولانه برای تونل زدن، استفاده از سیستم فاضلاب، بالا رفتن از پشت بام با استفاده از طناب یا بریدن میله‌های آهنی از پنجره‌ها به دلیل سر و صدای ناشی از آن، خیلی زود کشف می‌شدند. تلاش بیش از حد جاه‌طلبانه برای خروج با لباس مبدل زنانه، شکست خورد. پنهان شدن در کیسه‌های زباله یا پریدن بی‌ملاحظه از دیوارهای قلعه گاهی اوقات جواب می‌داد، اما نگهبانان به اندازه زندانیان در هنر فرار باتجربه بودند. با وجود همه مشکلات، حدود ۳۰۰ مرد موفق به فرار از خود قلعه شدند.

البته فرار از قلعه تنها نیمی از کار بود. همه مردان باید چهار بار در روز در یک حضور و غیاب شرکت می‌کردند، بنابراین اگر کسی فرار می‌کرد، مدت زیادی طول نمی‌کشید تا غیبتش مشخص شود. فرمانده مرتباً زمان حضور و غیاب را نیز تغییر می‌داد. بنابراین، ترفند واقعی این بود که در ساعت‌ها و روزهای پس از فرار، زمانی که مقامات تمام جاده‌ها و ایستگاه‌های راه‌آهن را برای فراری جستجو می‌کردند، گیر نیفتند، زیرا فراری سعی می‌کرد از اروپای اشغالی آلمان عبور کند و به سرزمین‌های بی‌طرف مانند اسپانیا یا سوئیس برسد. منابع مورد نیاز برای انجام چنین جستجوهایی یکی از دلایلی بود که تلاش برای فرار تشویق می‌شد.

یک مرد موفق شد در حالی که در یک تشک قدیمی پنهان شده بود، از قلعه خارج شود، زمانی که ملافه‌های قدیمی تعویض می‌شدند. او دو هفته بعد در وین دستگیر و به کولدیتز بازگردانده شد، اتفاقی رایج زیرا آلمانی‌ها همچنان متقاعد شده بودند که کولدیتز بهترین مکان برای زندانیانی است که ظاهراً به فرار معتاد بودند. زندانیان هرگز از عدم موفقیت دلسرد نمی‌شدند. هدف نهایی، البته، بازگشت به خانه و پیوستن دوباره به جنگ بود، و این دستاورد توسط زندانیان لقبی داشت: هوم ران. در طول جنگ، ۳۰هوم ران از کلدیتز انجام شد.

پرش قورباغه

شاید ساده‌ترین پرش در زندان کولدیتز توسط ستوان مایرسه لبران فرانسوی انجام شد. او قبلاً یک بار موفق شده بود، اما در ایستگاه قطار محلی در حالی که سعی داشت یک اسکناس ۱۰۰ فرانکی قدیمی را خرج کند، دستگیر شد. لبران بدون هیچ ترسی دوباره به کولدیتز برگشت و تلاش کرد. کولدیتز یک زمین ورزشی کوچک داشت و در آنجا لبران و چند زندانی فرانسوی دیگر مشغول پرش بودند. ناگهان، به لبران کمک کردند و او از روی حصار سیمی که ارتفاع آن (۲.۷ متر) بود، بالا رفت. سپس، او مجبور شد از دیوار پارک بالا برود. نگهبانان در دو برج مجاور او را دیدند، اما لبران با زیرکی وانمود کرد که می‌پرد. نگهبانان سپس شلیک کردند و تیرشان خطا رفت. در حالی که نگهبانان در حال بارگیری مجدد مهمات بودند، لبران از دیوار بالا رفت، به سمت درختان دوید و در یک مزرعه گندم پنهان شد تا اینکه گرمای جستجوی فوری فروکش کرد. او هرگز دستگیر نشد. طی چند هفته، او با دوچرخه به مرز سوئیس رفت. جسارت این فرار به ظاهر ساده، یک سال بعد توسط یک افسر بریتانیایی تکرار شد، اما او در این راه به ضرب گلوله کشته شد.

تغییر قیافه

اولین فرار دسته‌جمعی بریتانیایی‌ها از کلدیتز توسط پت رید، افسر فرار بریتانیایی، سازماندهی شد. نقشه این بود که ستوان آیری نیو و ستوان هلندی تونی لوتین از اتاق‌های بالا وارد نگهبانی آلمانی‌ها شوند، کاری که شامل حفر تونل زیر صحنه اتاق تئاتر زندانیان می‌شد. نگهبانان هرگز فکر نمی‌کردند که زندانیان بتوانند از چنین مسیری بیایند، بنابراین احتمالاً اجازه می‌دادند بدون بازرسی دقیق از قلعه خارج شوند. فراری‌ها با استفاده از پالتوهای هلندی مشابه که رنگ شده بودند، یونیفرم‌های آلمانی خود را ساخته بودند. دکمه‌ها و نشان‌های آلمانی از سرب ذوب شده ساخته شده بودند، در حالی که کمربندهای چرمی و غلاف‌ها از مشمع کف اتاق ساخته شده بودند. شب‌ها، تغییر قیافه‌ها ممکن بود جواب بدهند. نقشه جواب داد. فراری‌ها سپس یونیفرم‌های بیرونی خود را درآوردند تا لباس‌های غیرنظامی خود را نشان دهند. با وجود اینکه توسط پلیس دستگیر شدند، این دو نفر تقریباً بلافاصله دوباره موفق به فرار شدند. نیو و لوتین هر دو به سوئیس رسیدند. نیو سرانجام به بریتانیا رسید، جایی که اطلاعات نظامی بریتانیا از او برای ارائه مشاوره فرار که می‌توانست به سایر اسرای جنگی منتقل شود، استفاده می‌کرد.

گولدیتس - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

عکسی از گلایدر اسرای جنگی در قلعه کلدیتز که در سال ۱۹۴۵ ساخته شد اما هرگز در طول جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵) مورد استفاده قرار نگرفت.

خروس کلدیتز

مطمئناً جسورانه‌ترین نقشه فرار کلدیتز، پرواز به بیرون از قلعه با استفاده از یک گلایدر خانگی بود. نقشه‌های این هواپیما که با دقت و مقیاس‌بندی روی یک ورق بزرگ کاغذ صورتی کشیده شده بودند، هنوز باقی مانده‌اند. این هواپیما توسط ستوان پرواز ال. جی. ای. گلدفینچ طراحی شده بود، که متوجه شده بود دانه‌های برف به دلیل جریان هوای رو به بالا، از روی سقف قلعه به بالا پرتاب می‌شوند. گلدفینچ فکر می‌کرد که این جریان هوای رو به بالا می‌تواند برای بلند کردن گلایدر در صورت پرتاب از یک سقف شیب‌دار کافی باشد. برای تقویت برخاست، یک وان حمام از قلوه سنگ به عنوان وزنه تعادل به طور همزمان از سقف رها می‌شد.

امید می‌رفت که گلایدر پیشران به اندازه کافی در هوا بماند تا از مولد عبور کند. حتی جاه‌طلبانه‌تر، این گلایدر طوری ساخته شده بود که نه یک نفر، بلکه دو نفر را پرواز دهد. قاب آن از چوب گرفته شده از تخته‌های تخت و کف ساخته شده بود، در حالی که پوسته بیرونی آن از روکش تشک ساخته شده بود. این گلایدر که با نام «خروس کلدیتز» شناخته می‌شد، طول بال‌هایش ۹.۷ متر بود، اما از زمانی که هیتلر در سال ۱۹۴۴ فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه از این پس، هر زندانی فراری در صورت دستگیری تیرباران خواهد شد، هرگز مورد آزمایش قرار نگرفت. کلدیتز در آوریل ۱۹۴۵آزاد شد و این گلایدر که در فضای اتاق زیر شیروانی خاک می‌خورد، باعث حیرت سربازان متفقینی شد که آن را پیدا کردند، یادآوری تکان‌دهنده‌ای از سختی‌های خارق‌العاده‌ای که زندانیان برای فرار از قلعه کلدیتز متحمل می‌شدند.

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *