“آژنگ نیوز”:نخستین بیمارستان جهان را ایرانیان تقریباً در١۶٠٠ سال پیش یعنی دردوره حکومت ساسانیان تأسیس کرده اند .شاپور دوم شاهنشاه معروف ساسانی که از ۳۱۰ تا ۳۷۹ میلادی پادشاهی کرده است تئودوروس پزشک یونانی را به دربار خود دعوت کرده و پس از آنکه وی شاپور را از بیماری که داشته است نجات داده او را به شهر گند شاپور فرستاده است که در آن زمان یکی از مراکز مهم نصارای ایران بود زیرا که تئودوروس نیز از نصاری بود .
شهر گند شاپور که تازیان جندیسابور نوشته اند در شش فرسنگی مشرق خرابه های شوش کنونی و در جنوب شرقی دزفول و در هشت فرسنگی شمال غربی شوشتر امروز بوده است .نام واقعی این شهر در دوره ساسانی « وه اندو شاهپوهر» بوده زیرا که ایرانیان به شهر انطاکیه شام اندو می گفتند و چون انطاکیه شهر زیبایی بود این شهر را که در زمان شاپور اول به فرمان وی اسیران رومى جنک والرین ساختند «وه اندو شاهپوهر» یعنی شهر شاپور که بهتر از انطاکیه است نام گذاشتند.
چنانکه شهری هم در زمان خسرو اول انوشروان در نزدیکی تیسفون پای تخت زمستانی شاهنشاهان ساسانی ساخته بودند و نام آنرا « وه اندوخسرو» گذاشته بودند یعنی شهر خسرو به از انطاکیه . قسمت عمده مردم گند شاپور آرامیان سامی نژاد عیسوی بوده اند و آنها این شهر را بزبان خود « بیت لاپات » می گفتند .
این تئودوروس پزشک نصرانی یونانی درگند شاپور ساکن شد وکتابی هم درپزشکی نوشته بود که آنرا بعدها از زبان پهلوی به عربی ترجمه کرده بودند و به اندازه ای پیش شاپور مقرب بود که شاپور بعد از آنکه نصارای ایران را کشتار سختی کرده بود کلیسیایی برای او در همان شهر ساخت و به خواهش وی عده ای از نصاری را که در حبس بودند آزاد کرد .
از آنزمان به بعد شهر گند شاپور مرکز پزشکان نصارای ایران شد و گویا در همین زمانها یعنی در دورهٔ سلطنت شاپور دوم نخستین بیمارستان جهان را در همین شهر افتتاح کرده اند.

کلمه بیمارستان در سراسر دوره ساسانی و دوره اسلامی در این مورد معمول بوده و حتی بزبان عربی رفته ولی معلوم نیست بچه جهه اعراب دو حرف اول آنرا انداخته و مارستان تلفظ کرده اند شاید برای اینکه کلمه کوتاه تر بشود و وقطعاً اصل کلمه بیمار در زبانهای ایرانی این دو حرف اول را دارد. چنانکه در زبان اوستا و یمر» و در زبان پهلوی « ویمار » بوده است و احتمال نزدیک بیقین میرود که این کلمه اصلا از بیم مشتق شده باشد .
در زمان خسرو انوشروان که از ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی سلطنت کرده است در گند شاپور آموزشگاه بزرگی بوده است که مانند دانشگاه های امروز همه علوم متداول زمان را در آن تدریس می کرده اند.
از آن جمله علم طب را درس میدادند و عیناً مانند امروز که بیمارستانهایی تابع دانشکده های پزشکی است در آنزمان هم مدرسه طب بیمارستانی داشته است. ژوستینین امپراطور معروف رومیه الصغرى یا بیز نتیه که از ۵٢٧ تا ۵۶۵ میلادی سلطنت می کرده در دین نصاری تعصب داشته و تعلیمات حکمای یونان را منافی با عقاید دینی خود می دانسته بهمین جهت نخست مدرسه معروف شهر ادس یا ادسا بارهایا اورهه یا اورفه امروز را که در مغرب موصل واقع است بست و سپس مدارس یونانی آتن و اسکندریه را تعطیل کرد و ناچار دانشمندانی که دراین مدارس بودند در جهان سرگردان شدند و جمعی از آنها به انوشروان پناه آوردند.در میان این عده هفت تن از مشاهیر علمای آنزمان بودند :
داماسکیوس Damascius از مردم سوریه سیمپلیسیوس Simplicius از مردم کیلیکیه ،اولامیوس Eulamius از مردم فریگیه ، پریسین Priscien از مردم لیدیه ، ایزیدور Isidore از مردم غزه دیوژن Diogene از مردم فنیقیه و هر مباس Hermias از مردم یونان .
در میان گروهی که به ایران پناه آورده اند و خسرو انوشروان با خوشرویی کامل آنها را پذیرفته است پزشکانی هم بوده اند که در بیمارستان گندشاپور مدتی توقف کرده اند. سرانجام انوشروان در عهد نامه ای که در ۵۴٠ با ژوستینین بسته مخصوصاً ماده ای داخل کرده است که امپراطور بیز نتیه به این دانشمندان اجازه دهد به شهر خود برگردند و آزادانه تعلیمات خود را دنبال کنند .
دانشگاه و بیمارستان گندشاپور تا پایان دوره ساسانی درآن شهر دایر بوده و عده ای کثیر از آرامیان مغرب ایران در آنجا درس می خوانده و کار میکرده اند و چنان می نماید که در آغاز دوره اسلامی هم دایر بوده است .زیرا که یک عده از پزشکان معروفی که تا آخر قرن دوم هجری یعنی تا صد و پنجاه سال پس از انقراض ساسانیان در دستگاه خلفای بغداد بوده اند از شاگردان سابق و پزشکان سابق بیمارستان کند شاپور بوده اند .
یکی ازپزشکان بیمارستان گند شاپور که درتاریخ اسلام بسیارمعروف است حارث بن کلده ثقفی است که مینویسند از مردم طایف یمن بود و در گند شاپور تحصیل کرد و سپس به عربستان رفت و جزو اصحاب پیغمبر بود و حتی سعد بن ابی وقاص معروف را از بیماری سختی نجات داد.
اما درباره مدت زندگی او آنچه نوشته اند تردید آمیزست زیرا که مینویسند روزی وارد دربار خسرو انوشروان شده و با او سخن گفته است و در زمان معاویه در گذشته .اگر سال آخر سلطنت انوشروان را درک کرده باشد در ۵۷۹ میلادی دست کم بیست ساله بوده و در ۵۵۹ میلادی میبایست ولادت یافته باشد و اگر سال اول خلافت معاویه را هم درک کرده است که سال ۴١ هجری و ۶۶١ میلادی باشد میبایست صد و یکسال عمر کرده باشد .
منبع: سخنرانی سعید نفیسی در تالار شیرو خورشید سرخ ایران در بهمن ماه سال ۱۳۲۹ خورشیدی
گروه تاریخ