“آژنگ نیوز”:در زمان جنگ دوم جهانی ؛روزی اطلاع دادند دندانسازی از اهالی لبنان که سالها در تهران اقامت داشت و معالج اکثر رجال و خانواده های سرشناس بود مقداری کالاهای مختلف در منزل از خود پنهان کرده و تدریجا از منزل وسیله دلالان خارج و به بهای گزاف در میفروشد. طبعا ماموران تجسس از بمنزلش رفته همه آن اجناس را که مقداری هم چای باضافه اجناس لوکس مانند ساعتهای طلا و نقره مچی و غیره هم وجود را هم داشت ضبط کرده و پرونده امر را بمحاکم فرستادند. اما از دست سفارشات و توصیه های که از اغلب مقامات درباره وی میشد واقعا استراحت بر من حرام شده بود .
عدم قبول توصیه
ماموران تجسس اداره نظارت اجرای قانون منع احتکار که از افرادی لایق و صدیق و غیر قابل نفوذ انتخاب شده بودند وظایف خود را با کمال بی نظری و بدون ملاحظه انجام داده و از هیچکس وهیچ مقام سفارش نمی پذیرفتند .
بدین جهت در بدایت امر این اداره واقعا توانست خدمات ذیقیمتی در آن ایام وانفسا انجام دهد .
آمادگی نیروهای متفقین برای کشف انبارهای آذوقه روزی از طرف دولت اعلام شدکه متفقین آمادگی خود را برای مساعدت در پیشرفت امور این اداره اعلام داشته اند علی الخصوص سفارت انگلیس تعهد کرده که وسیله ماموران نظامی و غیر نظامی آن دولت که در شهرستانها مستقر هستند از وجود انبارهای آذوقه و اجناس هر اطلاعی گرفتند مستقیما شما اطلاع دهند تا در مقام تعقیب مجرمین برآئید .
منهم متقابلا تقاضا کردم که به فرماندهان نیروهای متفقین که ایران را تحت اشغال خود دارند اعلام شود که اگر برای آذوقه افراد آرتش خود احتیاجاتی داشتند اداره نظارت بر قانون منع احتکار را مطلع سازند تا ماموران این اداره سر فرصت از نقاط مختلف اجناس مورد نیاز را تهیه و در اختیار آنها بگذارند ، زیرا مداخله مستقیم ماموران خرید متفقین در بازارها بهای اجناس را بطور سرسام آوری بالا میبرد ، و این امر تولید زحمت بسیار از نظر تامین ارزاق عمومی مینماید حضرات قبول کردند که به همین نحو عمل شود و قرار شد از نظر کسب اطلاعات محلی که وعده دادند آقای اسکوایر ( مستشار سفارت انگلیس) با من طرف گفتگو باشد.

اونیفورم جدید پاسبانها در سال ۱۳۲۲ .ماموران مبارزه با احتکار
کلنل های انگلیسی در دفتر کار نویسنده یکی از روزها که سرگرم کار بودم خبر دادند دو کلنل انگلیسی حامل یادداشتی از نخست وزیر هستند. گفتم وارد شوند. یکی از آنها یادداشتی بخط معاون نخست وزیر روی میزم گذاشت که دستور داده شده بود در تهیه ارزاق مورد نیاز ارتش هشتم انگلیس مقیم ایران با آنها معاضدت و همکاری شود گفتم بسیار خوب آنچه مورد حاجت هست صورت بدهید تا ماموران من تهیه و در اختیار شما بگذارند.
یکی از آنان گفت ما خود اقدام میکنیم و احتیاجی بکمک ماموران شما نداریم و این یادداشت را هم آورده ایم که بدانید ما شروع بخریداری اجناس جهت احتیاجات خود از هر جا دلمان بخواهد خواهیم کرد. گفتم شما اشتباه میکنید ، من چنین اجازه ای بشما نخواهم داد ولی البته شما کشور ما را اشغال کرده اید ، زور دارید ، هر کاری دلتان خواست میتوانید بکنید ولی از طرف من اجازه ای صادر نخواهد شد .گفتند ما خیال میکنیم شما را در این پست نگذاشته اند که برای ارتش امپراطوری اشکال تراشی بکنید .
گفتم من مامور شما نیستم. من کارمند دولت ایرانم. بیش از این حاضر باستماع بیانات شما نیستم . مترجم بیچاره از این شدت مذاکره خیلی ناراحت شده بود .
خط و نشان کشیدن میس لامپتن
حضرات معترضانه برخاسته از اطاق خارج شدند دو روز بعد احمد ( ملکی ) مدیر روزنامه یومیه ستاره با تلفن از من وقت ملاقات خواست. بدیدنم آمد وبایک نوع ناراحتی گفت: دیشب حسب المعمول همه روزنامه نگاران در اداره اطلاعات سفارت انگلیس بصرف چای دعوت داشتیم. میس لامپتن کارمند سیاسی و وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران به نزدیک من آمده مطالبی تند درباره شما گفت از جمله اظهار داشت شما روزنامه نویسها که اینهمه درباره دوره گذشته صحبت میکنید چرا در اطراف اعمال یکی از بزرگترین عوامل دوره گذشته که حالا هم برمسند ریاست تکیه زده بحثی نمیکنند و درباره او ساکت هستید ؟
من گفتم چنین کسی را بخاطر نمیآورم.
با خنده و تعجب گفت چگونه سرهنگ صفاری را که سالها در مازندران و گرگان بوده نمیشناسید ؟
(میس لامپتن) اضافه کرد با اینکه همه عوامل دوران گذشته از کار برکنارند معهذا او هنوز مصدر کار است. من پاسخ دادم که او مرد شریف و وطن پرستی است و هیچکس در هیچ موقع اعمال ناپسندی از او ندیده. در این اثنا دوسه تن از همکاران روزنامه نگار من سر رسیدند و در تائید اظهارات من بیاناتی کردند و ظاهرا خانم ) لامپتن ) ساکت ) شد.
احمد ملکی آنگاه گفت خواستم بشما هشدار بدهم که مواظب خودتان باشید چون اینروزها اغلب دوستان شما را متفقین دستگیر و زندانی نموده اند اگر میتوانید با حضرات تماس گرفته بلکه بتوانید رفع این سوء تفاهم را بنمائید.
من ضمن اظهار تشکر از وی اعتنائی به ماجرا نکردم .
هفته بعد بازهم در جلسه هفتگی اداره اطلاعات سفارت انگلیس در تهران که با شرکت مدیران جراید و مجلات ایرانی تشکیل شده بود از طرف میس لامپتن) قضیه با وضع شدیدتری مورد طرح واقع شد و فردا یکی از روزنامه نگاران جریان جلسه شب قبل را بمن اطلاع داد. من که همیشه و در همه احوال به حسن خدمت و نیت خودمتکی هستم خواستم بدانم واقعا قضیه از کجا آب میخورد اما حدس میزدم که افسران آزرده خاطر ارتش هشتم انگلیس باید دسته گلی به آب داده و از من شکایتی کرده باشند که حالا عکس العمل آن ظاهر میشود .
کنفرانس کنسولهای انگلیس
اتفاقا روزی از سفارت انگلیس در تهران به من تلفن شد که کنسولهای انگلیس در مراکز بعضی از استانهای ایران برای کنفرانس از ولایات آمده و در تهران هستند.
برای تامین غله و ارزاق عمومی آنها میتوانند از نظر اطلاعاتی بود که دارند مفید واقع شوند لذا بد نیست شما هم ساعتی به سفارت آمده با آنها ملاقات کنید.
من از نخست وزیر وقت تحصیل اجازه کردم .اجازه دادند که از لحاظ پیشرفت کارها این ملاقات را انجام دهم و معلومات لازم بدست آورم.
گله گذاری توام با اعتراض نزد مستشار سفارت انگلیس
وقتی به عمارت سفارت واطاق اسکوایر مستشار سفارت وارد شده هنوز کسی نیامده بود. موقع را مغتنم شمرده خود را آماده مجادلها کردم. به اسکوایر گفتم: با اغتنام فرصت میخواهم چند کلمه با شما صحبت کنم. با گشاده روئی موافقت کرد (نامبرده خوب بفارسی تکلم میکرد ) . گفتم :
اولا من خود را بشما که مقام بزرگی در سفارت دارید معرفی کنم که مرا خوب بشناسید. من سربازی هستم فداکار به شاه وکشورم . علاقه دارم صریح بگویم از توپ و تشر شماهم واهمه و ترسی ندارم . جز ذات پاک پروردگار ازهیچکس وحشتی ندارم . تمام عمرم براستی و درستی در طریقخدمتگزاری به مملکتم گذشته وخواهد گذشت. شما امروز زور دارید و بناحق افراد را به صرف سوءظن توقیف میکنید. بنابراین میتوانید همه گونه اعمال قدرت کنید. من میخواهم بدانم (میس لامپتن ) کیست که پا در کفش من کرده و در جلسات اداره اطلاعات سفارت شما دائما بنام عامل دیکتاتوری از من بدگوئی کرده ومدیران جراید را بر علیه من تحریک میکند ؟
از این گفتار من که با عصبانیت و لرزش تن توام بود مستر اسکوایر خیلی ناراحت شده گفت : عجب خیال میکنم سوءتفاهمی روی داده شما بامیس لامپتن آشنا نیستید ؟
گفتم خیر .
گفت اگر اینجا باشد الان او را باشما آشنا میکنم. آشنائی با خانم لامپتن با تلفن لحظه ای صحبت کرد و پس از چند دقیقه خانمی بلند قد با قیافه مردان از در وارد شد.اسکوایر گفت: (خانم لامپتن) با آقای صفاری که از افسران شریف این کشور هستند اشنا شوید. گویا سوءتفاهمی روی داده و فلانی را از شما سخت دلتنگ کرده اند.
میس لامپتن بفارسی فصیح گفت: بسیار شایق دیدار ایشان بودم خیلی خوشوقتم که با ایشان آشنا میشوم.
من ناگزیر سری فرود آوردم مستر اسکوایر جریان دلتنگی و گله های مرا شرح داد. خانم لامپتن با کمال خونسردی گوش داده سپس گفت عجب اتفاقاتی من چون ذکر اوصاف ایشان را زیاد شنیده بودم میل داشتم اطلاعات بیشتری از سوابق ایشان کسب کنم معلوم میشود سماجت من در تحقیقات موجب بروز این سوءتفاهم شده من هیچ قصد بدی نداشتم و سپس مجال پاسخ گوئی یمن نداده و اضافه کرد. شنیدم شما مورخ ونویسنده خوبی هستید میتوانم از شما تقاضا کنم که برای مجله ( روزگار نو ) که در لندن بفارسی چاپ میشود مقالاتی تهیه فرمائید و اگر چنین محبت و کومکی فرمائید بسیار باعث امتنان ما خواهد بود من امیدوارم این توضیح کوچک و صریح من رفع دلتنگی از شما کرده باشد اجازه بدهید دست شما را بفشارم این بگفت و دستش را بسمت من دراز کرد که البته دست دادیم آنگاه بنام اینکه کار دارد با سر خدا حافظی کرده و از اطاق خارج شد.
مستر اسکوایر گفت ملاحظه فرمودید گاهی بدجنسی ها موجب بروز مشکلاتی میشود حالا بخیر گذشت !
سپس چند تن از کنسولها را به اطاق خود دعوت کرده و مرا معرفی نمود. آنها هم اطلاعاتی از انبارهای مختلف در بعضی از استانها بدست آورده بودند در اختیار من گذاشتند که در آینده بسیار مفید واقع شد.
اما نتیجه اعتراض شدید من این شد که در تمام دوران جنگ در هر مقامی که بودم حضرات کمال احترام را مرعی میداشتند و دیگر متعرض نمیشدند .
کار منع احتکار بخوبی ادامه داشت و مرکز قدرتی از نظر تقلیل قیمتها شده بود .
منبع:خاطرات سرتیپ محمدعلی خان صفاری شهردار تهران
گروه تاریخ