“آژنگ نیوز”:تاسیس دارالفنون با هدف ایجاد نظام آموزش مدرن در داخل کشور بود. اما این طرح موفق بوده است؟ احتشام السلطنه در این مورد می نویسد:پدرم ما برادران کوچکتر یعنی میرزا احمدخان علاءالدوله و حسینعلی خان معین الدوله و بنده نگارنده را به مدرسه دارالفنون طهران فرستاد. محرک او در سپردن ما به مدرسه دارالفنون مسافرتی بود که همراه ناصرالدینشاه به اروپا نمود.
در دارالفنون اطاق مخصوصی به ما سه برادر دادند و ناهار دولتی هم داده میشد. مدتی طول نکشید که مرحوم علاءالدوله از حضور در مدرسه طفره زد و نیامد و آقای معین الدوله هم تا جائیکه در خاطر دارم بیش از یکسال نیامدند و تنها بنده تقریباً هشت سال مداومت کردم و عمر خود را بکلی تلف نمودم، زیرا وضع مدرسه قسمی نبود که شخص بتواند تحصیل نماید.
لازم است از اوضاع مدرسه دار الفنون مختصری از آنچه در خاطر دارم نقل نمایم. دارالفنون را معلوم نیست به چه ملاحظه بدین نام موسوم ساخته اند و بانی و مؤسس اولیه چه نقشه و برنامه برای آن داشته است. این مدرسه در آن هنگام (اواخر دوره ناصرالدین شاه)که ما را برای تحصیل به آنجا فرستادند و سالها قبل و بعد از آن چیزی بیشتر از یک مکتب خانه در حدود مدارس ابتدائی نبود.
بنای این مدرسه برای وقتی که آنرا ساختند خیلی قشنگ و ساختمان آن خیلی هزینه برداشته بود و از یادگارهای مرحوم امیر اتابک میرزا تقی خان فراهانی است.بنا مربع مستطیل است که دور آن حجرات ساخته اند و این حجره ها تماماً بر روی یک ایوان سر پوشیده باز میشود که بنظرم می آید شش متر عرض ایوان مسقف باشد و تمام چهار طرف ساختمان به همین شکل است.

دانشجویان رشته طب مدرسه دارالفنون
عده شاگردان مدرسه چنین به نظر دارم که قریب دویست و پنجاه نفر بودند شاگردان صبح اول وقت به اطاق ریاضی می رفتند و سپس به اطاق نقاشی و بعد اطاق فارسی و نزد میرزا اسداله محلاتی که معلم و آخوند بود فارسی میخواندند، معلم کل ریاضی میرزا عبدالغفار نجم الملک بود که استخراج تقویم هم می کرد و قریب بیست نفر شاگرد داشتند.
سلیمان خان پسر خدادادخان مهدی خان پسر ملک الشعراء کاشانی شاهزاده ظفر السلطنه عزیز میرزا که او را آقا عزیز می گفتند و پسر جلال الدین میرزا پسر فتحعلیشاه بود و سلیمان خان ارمنی و اسداله خان سرتیپ توپخانه و جمعی دیگر که حالا اسامی آنها در خاطرم نیست ؛برای این شاگردان و برای اطاقهای دیگر حساب و هندسه درس میدادند.
معلم نقاشی میرزا علی اکبر مزین الدوله کاشانی بود. معلم طبیعیات میرزا کاظم محلاتی ۱۰ بود. معلم طب اول میرزا رضای دکتر بود و بعد میرزا علی همدانی از اطباء فرنگی هم می آمدند درس میدادند معلمین فرانسه از این قرار بودند
حکایت معلم فرانسه
مسیو ریشارد فرانسوی که مکلا شده بود و به اصطلاح مسلمان!! و موسوم به میرزا رضا علتش این بود که یک دختره
(کذا) را آورده و لباس مردانه به او پوشانده بود و چنین می نمود که نوکر اوست. پس از چندی معلوم شد … نوکر حامله شده!! و مردم همه از ماجرا آگاه شدند مسیو، چون خود را در خطر دید دخترک را بزوجیت قبول و خودش هم مسلمان شد تا مدتی که او را می دیدم، یک سرداری ماهوت ماشی رنگ سبز رنگ در تن داشت و سوار خر سفیدی میشد بی اندازه قناعت کار بود ریش سفیدی داشت و محترم بود.
یک دسته ابتدائی هم بودند که معلمشان حاجی خان بود که خلیفه مسیو ریشارد و شاگردهای ابتدائی را در اطاق جنب اطاق ریشارد درس میداد.
یک کلاس را هم مسیو پروسکی درس میداد می داد، کلامش فرنگی بود ولی گویا در ایران متولد و ابداً فارسی با لهجه خارجه هم حرف نمیزد ظاهراً پدرش در ایران بوده است، اطلاعاتش خیلی محدود بود.
یک کلاس را هم میرزا علی اکبر خان نقاشباشی کاشانی (مزین الدوله) درس میداد فرانسه را خیلی خوب تلفظ میکرد اما اطلاعاتش محدود بود و فارسی را هم خیلی کم می دانست و بنده از شاگردان این مرد محترم بودم.
رئیس مدرسه مرحوم جعفر قلی خان نیر الملک بود، که او راخان رئیس میگفتند و خیلی موقر و محترم اما معلوم نیست برای مدرسه خدمتی کرده باشد اختلافاتی که بیست سال بعد بر سر همین موضوع و تأثیر ایشان در عقب ماندن جوانان ایران از قافله معارف و تعلیم و تمدن میان بنده و ایشان پیدا شد را در موقع خود ذکر خواهم کرد.
ناظم مدرسه میرزا محمد حسین خان خان ناظم» بسیار موقر و مهیب و منظم و آدم درستکاری بود و فقط او بود که مدرسه را پیش میبرد.
شاهزاده ای بود موسوم به محمد تقی میرزا معروف به شاهزاده آجودان که کارش منحصر باین بود که شاگردان را حاضر و غایب نماید.
یک نفر ده باشی با ده نفر فراش از فراشخانه شاهی مأمور خدمت مدرسه بودند شاگردان سالی یکدست لباس ماهوت مشکی داشتند و نهار هم به آنها داده میشد. نهار مدرسه عبارت از یک مجموعه مرکب از یک دوری چلو و یک ظرف خورش و نان و پنیر و سبزی و یک کاسه آش یا آبگوشت یا دوغ بود.
من یک اطاق در مدرسه داشتم که مرحوم ابو النصر میرزا حسام السلطنه و شاهزاده محمد میرزا کاشف السلطنه و مدتی هم خازن الملک حالیه آنجا می آمدند دو مجموعه هم نهار داشته . یکی چلو خورش و دیگری پلو با سایر مخلفات اطاق من در قسمت فوقانی رو به قبله و متصل به حیاط خلوت بود که آن حیاط بعدها محل تیاتر (کذا) شد. صبح ها یک ساعت از آفتاب گذشته و بلکه زودتر میرفتیم و عصر دو ساعت بغروب مانده خارج می شدیم.
حاصل و نتیجه تحصیل هشت ساله من در این مدرسه بقدری کم و قلیل بود که یقیناً در مدت طولانی که در مدرسه بودم وابدأ غفلت نکردم باندازه شاگردانی که شش ماه تحصیل کرده اند چیزی نیاموخته ام .علتش این بود که کسی مراقبت نمیکرد، کسی نمی پرسید برنامه در کار نبود و از معلم و متعلم مسئولیت نمی خواستند اطفال هم که بالطبع مایل به تحصیل کردن و آموختن نبودند بنابراین نتیجه از این بهتر نمیشد، مختصر حسابی یاد گرفتم اما کسی یک ساعت هندسه بمن درس نداد، مختصر نقاشی که آنهم منحصر بکشیدن چشم بود و بس و از فرانسه افعال با قاعده و بی قاعده و بعضی از اشعار «Racine – Lafontaine»
ولاغیر … و اگر کسی دو کلمه فرانسه بمن می گفت یا سئوال می کرد پس از هشت سال تحصیل نمیفهمیدم و قادر به جواب گفتن نبودم خلاصه سالهایی را که در دارالفنون گذراندم و بهترین ایام و مواقع زندگانی برای تحصیل بود، با کمال تأسف بر باد رفت و در موقع امتحان عمومی که باید نشان و جایزه میدادند در نظر دارم که امتحان بنده باین گذشت که از من مستقبل، فعل «بودن» را سئوال کردند و بعد از اینکه باین سئوال جواب گفتم مورد تحسین و تشویق قرار گرفته و نشان مس و ده تومان انعام از طرف شاه مرحمت شد .
امتحان دوم، سه سال بعد صورت گرفت زیرا هر سه سال یک مرتبه طبق پروگرام مدرسه امتحان نهائی برای نیل بمرتبه بالاتر یا دوره بعد انجام میشد یکی از مسائل خیلی ساده حساب را پرسیدند و اتفاقاً باز خوب جواب دادم و نشان نقره علمی بمن اعطاء شد.

فارغ التحصیلان دارالفنون در سال ۱۳۱۸ خورشیدی .
یکی از بزرکترین خیانتهایی که نسبت به دولت و ملت ایران و افراد ایرانی شده است و در نظر من لا یغفر است مسئله مبالاتی است که در کار تحصیل شاگردان دارالفنون شد که متجاوز از هفتاد سال است(تا سال ۱۳۲۰) تأسیس شده و یک نفر فارغ التحصیل که به کار دولت و ملت بخورد تربیت نکرده سهل است، خیلی از اخلاق رذیله هم از این مدرسه به جامعه ومخصوصاً طبقه جوان سرایت کرد.
مرحوم اعتضادالسلطنه وزیر علوم که خودش مشغول عیش و عشرت و دارای اخلاق فاسده بود مرحوم نیر الملک (معاون و جانشین او) هم دست به اصلاحی نزد و یا نتوانست بزند، عمر تمام شاگردان را تلف کردند در حالتی که می توانست در مدت هفتاد هشتاد سال از چنین مدرسه برای تمام ولایات مربی و معلم تربیت و یک طبقه بزرگ از مردم را با سواد و تحصیل کرده نماید که در سایه علم و بصیرت ایشان مملکت آباد و ادارات و مؤسسات دولتی بدست افراد با سواد و تحصیل کرده تشکیل گردد و علوم و صنایع رواج یابد و حصار جهل و نادانی که به دور این مملکت کشیده شده برداشته شود مردم ایران به پایه دیگر کشورهای متمدن برسند .
منبع:کتاب خاطرات احتشام السلطنه
گروه تاریخ