“آژنگ نیوز”:شاهزاده شورشی شاهپور علی (پاتریک) پهلوی فردی است که در اوج دوران حکومت پهلوی دوم (در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۴ خورشیدی)علیه آن حکومت شورش کرد. روایت این ماجرا از سوی امیر اصلان افشار در یک گفتگوی تاریخی چنین است:

بعد از کشته شدن شاهپور علیرضا در سقوط هواپیما (١٩۶٢) شما سرپرستی پسرش علی (پاتریک) را بر عهده گرفتید….

بله بله! وقتی والاحضرت شاهپور علیرضا در سقوط هواپیما کشته شدند ایشان پسری داشتند به نام علی و چون مادرش فرانسوی بود، او را «پاتریک» صدا میکردند خیلی او را دوست داشت و در واقع، عاشق شاهپور علیرضا بود علیا حضرت ملکه مادر، مرا اغلب اوقات میخواستند و حال «پاتریک» را میپرسیدند و به من می گفتند: از این بچه مواظبت کنید من خیلی او را دوست دارم تنهاست، پدر ندارد و دیگران هم آنقدر کار دارند که شاید نتوانند به او برسند.

در هر حال برای علی = پاتریک که در ایران بود، احتیاج به یک سرپرست داشت یک روز آقای علا وزیر دربار به من گفت: اعلیحضرت فرموده اند که سرپرستی «پاتریک» را شما قبول کنید. «پاتریک» آن موقع ۶-٧ سال داشت قبول کردم، ولی به آقای عــلا گفتم که در کارهای مالی من نمیتوانم دخالت کنم برای اینکه «پاتریک» برادر دیگری هم داشت که ۶-٧ سال بزرگتر بود و مادر ایشان با یک افسر پزشک آلمانی در زمان جنگ ازدواج کرده بود، آن موقع که فرانسه تحت اشغال بود یک سال و نیم بعد از ازدواج شوهرش به جبهه جنگ  اعزام شد و دیگر خبری از او نشد و معلوم شد که در جنگ کشته شده در آن موقع والاحضرت علیرضا پهلوی از طرف اعلیحضرت آمده بودند به فرانسه و وارد ارتش فرانسه شده بودند تا دانش نظامی تحصیل کنند ولی با اونیفورم ایرانی شاهپور علیرضا با این خانم فرانسوی آشنا میشوند و قبل از ازدواج بچه دار می شوند شاهپور علیرضا که با این خانم که از خانواده بسیار خوب فرانسوی و لهستانی الاصل بود ازدواج میکنند.

پاتریک۳ - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

این پسر هم در خانواده شاهپور علیرضا بودند که الآن «کریستیان پهلوی» نام دارد…. در هر حال من سرپرستی پاتریک را به عهده گرفتم ولی امور مالی را آقای شاهرخ دیبا به عهده گرفت که در وزارت دربار، زیر نظر آقای بهبهانیان معاون امور مالی دربار کار میکرد.

ماجرای قیام علی پاتریک پهلوی در دشت گرگان و ترکمن صحرا چه بود؟

خلاصه اینکه پاتریک املاک خیلی زیادی در دشت گرگان و ترکمن صحرا داشت. از سن ۲۴ سالگی هر عایدی که داشت به رعایا و کسانی که آنجا کار میکردند میبخشید. خیلی مشکل بود این جوان را تربیت کردن هم پسر شاهپور علیرضا بود هم بلند نظر و خیر بود و هم فکر میکرد که این رعایا مثل خودش باید همه چیز داشته باشند. پاتریک یک زن سوئیسی گرفت به نام سونیا که از او صاحب سه پسر به نامهای داوید و هود و محمد یونس شد. پاتریک این زن سوئیسی را با خود به ترکمن صحرا برد و این زن سوئیسی در آن منطقه روسری سر میکرد و خیلی اسلامی شده بود. این اسلامی شدن نکته خیلی عجیبی است با توجه به تربیت درباری و اروپایی «پاتریک».

بله خوب آن موقع اسلام برای بعضی ها نوعی ایدئولوژی بود مثل مارکسیسم – لنینیسم، ولى من اصلاً نفهمیدم که «پاتریک» چرا

به اسلام تند و افراطی معتقد شده بود….. می دانیم که آن زمان به هر حال اوج مبارزات چریکی بود و اندیشه های دکتر شریعتی و آیت الله خمینی، نوعی اسلام راستین و تشیع سرخ علوی را تبلیغ می کردند، آیا پاتریک پهلوی در جریان این بحث ها نبود؟

نمی دانم! واقعاً نمیدانم پاتریک جوانی بود که خیلی صاف و ساده بود و این سادگی شاید او را به دام گروهکهای انقلابی انداخته بود او چند بار نامه هایی به من نوشته بود که می توانم به گونه ای رضایت بخش اموراتم را اداره کنم و به رئیس دفتر و سرپرست نیازی ندارم. در صورتی که از دربار شاهنشاهی فشاری به من وارد آید مجبور خواهم شد برای همیشه کشور را ترک کنم ، با دارایی یا بدون دارایی… بنابراین من تقریباً و به تدریج از پاتریک بی خبر ماندم.

اما این مخالفتها منحصر به علی پهلوی نبود، همراه «پاتریک» کسانی هم بودند که به دربار خیلی نزدیک بودند، مثل بهمن حجت کاشانی پسر سپهبد حجت کاشانی و دختر پروفسور عدل که پزشک مخصوص شاه بود

بله بهمن کاشانی، البته فرزند سرهنگ محمود حجت کاشانی یعنی برادرزاده سپهبد حجت کاشانی بود. او داماد پروفسور عدل بود که با کاترین عدل ازدواج کرد و تحصیلاتش را در تهران و فرانسه به پایان برده بود. اینها هم خیلی به اسلام و احکام اسلامی متعصب شده بودند همانطور که شما فرمودید، آن موقع یک موجی راه افتاده بود که بعضی از فرزندان درباریان را هم گرفته بود.

به هر حال این اسلامی شدن علی پهلوی»، آنهم به شکل تند و افراطی و خشک خیلی عجیب است، خصوصاً عملیات پارتیزانی و چریکی آنها به عنوان «جهاد» و «قیام» در کوه های خرم دره

بله بعد از مدتی پاتریک با آقای بهمن حجت کاشانی و خانم «کاترین عدل از دشت گرگان و ترکمن صحرا به منطقه «خرم دره» رفتند، در اطراف ابهر آذربایجان…. نوعی اسلامگرایی بدوی و عامیانه آنها با خریدن ۱۰-۲۰ هکتار زمین مزروعی و حدود صدها رأس گاو و گوسفند در میان دهاتیهای منطقه مسجد و خانه و حمام و سرپناه ساختند و خودشان از اول صبح تا غروب آفتاب با کارگران و کشاورزان روی زمین کار میکردند و گوشت و ماست و شیر تولیدی را مجانی بین مردم تقسیم می کردند با نوعی اقتصاد خودکفا»! آنها می خواستند از این طریق برای خودشان در میان مردم هوادار» و «پایگاه» کسب بکنند. بچه های پاتریک» و بهمن حجت کاشانی هم آیا با آنها بودند؟ بدون درس و مدرسه و تحصیل؟!

بله برای اینکه آنها برای امر مقدسی به نام «جهاد» به آن منطقه کوهستانی رفته بودند، بنابراین اصلاً بچه ها و تحصیل بچه ها، اهمیتی نداشت. مریم (۸) ساله)، معصومه (۴) ساله) و فاطمه (۲) ساله)، بچه های کوچک بهمن حجت کاشانی در خانه ای در کنار کشاورزان زندگی می کردند.

زنان چی؟ با آن تعلیم و تربیت اروپایی، خصوصاً زن پاتریک که سوئیسی بود اینها چطور با کشاورزها و مردم منطقه برخورد می کردند؟

پاتریک۱ - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

—اینها نسبت به رعایت حجاب اسلامی خیلی سختگیر بودند و حتی صحبت کردن زنان با مردان را ممنوع کرده بودند. آنها در مسجد محل به آموزش قرآن و انجام نماز مشغول می شدند و تماشای تلویزیون طاغوت را منع کرده بودند. آنها حتی خوردن چای را هم حرام می دانستند! ظاهراً بهمن حجت کاشانی بعد از مدتی، خودش را مثل یک پیغمبر میدید و گویا بهمین جهت به همراه همسرش کاترین عدل و فرزندانش در غار بسیار کوچکی اقامت کرده بود که یادآور غار حرای پیغمبر اسلام(ص) بود بی جهت نبود که روزنامه های آن موقع او را پیغمبر دروغین نامیده بودند!

پاتریک (علی) پهلوی ، فارسی را به سختی صحبت می کرد و در ارتباط با مردم عادی مشکل داشت و به همین جهت، در جریان کار، بتدریج، نقش درجه دوم سوم پیدا کرد. از این زمان بهمن حجت کاشانی هم رهبر معنوی و هم رهبر نظامی گروه شد. بهمن حجت کاشانی با کمکها و بذل و بخششهای فراوان، خیال میکرد که در میان روستائیان منطقه دارای هواداران فراوانی است. با این خیال روزی برای آغاز «جهاد» و ترور سران حکومت؛ کشاورزان یا صحابه ی نزدیک خودش را برای رفتن به تهران دعوت میکند ولی کشاورزان هر یک به بهانه ای از دعوت بهمن حجت کاشانی امتناع میکنند .

در نتیجه آقای حجت ،کاشانی کشاورزان را به خیانت و دوروئی متهم می کند و آنها را به گلوله می بندد که چند تن از کشاورزان کشته و زخمی میشوند بهمن حجت کاشانی خود را شبانه به تهران میرساند تا بطور فردی کار جهاد را آغاز کند و اعلیحضرت، شهبانو امیر عباس هویدا پروفسور عدل، اسدالله علم و… را ترور کند، اما با مطلع کردن ژاندارمری توسط مردم محلی ازکشتار «خرم دره»، اقامتگاه بهمن حجت کاشانی در تهران، شناسایی میشود و او در نبرد با مأموران دولتی کشته میشود. در مخفیگاه اینها در روستای خرم دره سلاح و مهمات فراوانی کشف کرده بودند!همچنین پاتریک نیز پس از درگیری مسلحانه با ساواک دستگیر؛ اما بعد از هفده روز آزاد شد.

بعد از انقلاب سرنوشت پاتریک چه شد؟ بعد از انقلاب، تمام اموالش مصادره شد و وقتی که به خارج آمد زندگی بسیار بسیار سختی داشت.

منبع:کتاب خاطرات دکتر امیر اصلان افشار.آخرین رییس کل دفتر تشریفات محمد رضا پهلوی

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *