ملال مشکل امروزین جامعه ومردم ما ،در حقیقت بخشی از جامعه ما امروزه گرفتار”ملال” است ،بنابر این ،چنین پرسشی مهم است که:ملال چیست ؟ چه زمانی ایجاد می‌شود ؟ چرا اینچنین است ؟ چرا بدان گرفتار می‌شویم ؟ چگونه بر ما مستولی می‌شود ؟ چرا نمی‌توان با نیروی اراده بر آن غالب شد ؟ تفاوت ملال و افسردگی چیست ؟ تفاوت ملال و بی‌علاقگی چیست؟

ملال پدیده‌ای متعلق به دوران مدرنیته است، ملال امتیاز انسان مدرن است، وقتی ساختارهای سنتی معنا را درهم شکستیم ملال را ساختیم. بعید نیست بی‌اینکه بدانیم گرفتار ملال باشیم و گاهی بی‌اینکه دلیلش را بدانیم این حال بر ما چیره شود. ملال «فرسایش ناب» است که تاثیری نامحسوس دارد و به تدریج فرد را به ویرانه‌ای تبدیل می‌کند که دیگران نمی‌فهمند و در واقع خود آن فرد هم نمی‌فهمد. ملال غیرانسانی نیز هست؛ چون معنا را از زندگی انسان می‌رباید، یا اینکه جلوه‌ای از این واقعیت است که چنین معنایی حضور ندارد.

ملال را با مصرف موادمخدر، الکل، سیگار، اختلالات تغذیه، بی‌بندوباری جنسی، ویرانگری، افسردگی، ستیزه‌جویی، خشونت، دشمنی، خودکشی، رفتارهای پرخطر و مواردی اینچنینی مرتبط می‌دانند و آمارها نیز موید این ارتباط است.

ملال با فقدان معنا همراه است و فقدان معنا برای کسی که به آن دچار شده مشکلی جدی است. ملال از غم در چهره گرفته تا از دست رفتن معنای زندگی را شامل می‌شود.اغلب از کسی که از ملال می‌نالد می‌خواهیم خود را جمع و جور کند، قدر زندگی‌اش را بداند، ضعیف نباشد، انسان‌های بیچاره‌تر از خود را ببیند و شکرگزار باشد، نیمه پر لیوان را ببیند، غر نزند ولی گفتن چنین جملاتی به انسانی ملول همان قدر درست است که به شخص کوتاه قدی دستور بدهیم قدش را بلندتر کند.

ملال همواره عنصری انتقادی است چون این ایده را بیان می‌کند که یک موقعیت مشخص یا کل هستی عمیقا ما را ناراضی می‌کند. افزایش ملال به معنای این است که جامعه یا فرهنگ که حامل معناست دچار نقصی جدی است. ما دیگر چندان از تشویش رنج نمی‌بریم، بلکه بیشتر گرفتار ملالیم. یا به زبان هایدگر «تشویش دیگر چندان تشویش‌انگیز نیست، ولی ملال هر روز ملال‌انگیزتر می‌شود».

image 5 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

ملال و زمان

ملال با شیوه‌ی گذران زمان ارتباط دارد و زمان به جای اینکه افقی برای فرصت‌ها باشد، چیزی است که باید آن را فریب دهیم. به قول  گادامر «وقتی که زمان می‌گذرد واقعا چه چیزی می‌گذرد؟ مسلما این زمان نیست که می‌گذرد و با این همه، آنچه می‌خواهیم بگذرد همین زمان جاودانه‌ پوچ است که بیش از حد طول می‌کشد و شکل ملال رنج‌آور را به خود می‌گیرد». وقتی کسی گرفتار ملال می‌شود، نمی‌داند با زمان چه کند، چون دقیقا در همین‌جاست که توانایی‌های فرد رنگ می‌بازند و هیچ فرصت واقعی رخ نمی‌نماید. در ملال تهی بودن زمان به معنای تهی بودن از عمل نیست، چون همواره کاری هست که زمان را پر کند، حتی اگر فقط تماشای خشک شدن رنگ باشد. منظور از تهی بودن زمان، تهی بودن از معناست.

تلاش برای وقت‌کشی تلاشی برای دور کردن ملال یا یافتن این یا آن چیز و در اصل هر چیزی است که بتواند توجه ما را به خود جلب کند. هنگامی که گرفتار ملال می‌شویم معمولا به ساعت نگاه می‌کنیم و این با جابجا شدن در صندلی یا بی‌هدف به هر سو نگاه کردن تفاوت دارد، چون نگاه کردن به ساعت فقط سرگرمی یا مشغولیت نیست، بلکه نشانه‌ای از آرزوی کشتن زمان یا به عبارت دقیق‌تر، ناتوانی ما در گذران زمان است و بنابراین نشان می‌دهد که «هرچه می‌گذرد ملول‌تر می‌شویم». نگاه کردن به ساعت نشانه‌ افزایش ملال است. به ساعت نگاه می‌کنیم و آرزو می‌کنیم ای کاش زمان از آنچه احساس می‌کنیم سریع‌تر بگذرد.

تنها دلیل ملال آن است که هر چیزی زمان مناسب خود را دارد. اگر هر چیزی وقتی نداشت، خبری از ملال نبود. بنابراین ملال هنگامی ایجاد می‌شود که بین زمان خود چیز و زمانی که آن چیز را در آن می‌بینیم تعارضی وجود داشته باشد. این پاسخی محتاطانه به مسئله ذات ملال است.

 کی‌یرکه‌گور در توصیف ملال می‌گوید: «چه وحشتناک است ملال-و چقدر ملال‌انگیز؛ برای توصیف ملال هیچ واژه‌ای قوی‌تر یا واقعی‌تر از ملال‌انگیز نیست، چون هر چیزی را تنها با خود آن می‌توان شناخت. اگر می‌توانستم عبارت بهتر و قدرتمندتری برای آن بیابم، دست‌کم نشانه‌ای از تغییر بود. بی‌این‌که کاری کنم روی زمین دراز می‌کشم؛ تنها چیزی که می‌بینم تهی‌بودگی است؛ زندگی من چیزی به جز تهی‌بودگی نیست؛ تنها چیزی که در آن حرکت می‌کنم تهی‌بودگی است. حتی رنج را نیز تجربه نمی‌کنم».

ملال حتی می‌تواند میل به خاتمه دادن به زندگی را هم بگیرد. ملال چنان می‌تواند اساسی باشد که حتی با خودکشی هم نمی‌توان بر آن غلبه کرد، تنها راه گریز از ملال چیزی کاملا غیرممکن یعنی نیستی است.

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *